در علم زیست شناسی نوعی ماهی بزرگ با دندان های تیز و آرواره های قوی و بدنی پوشیده از فلس که بسیار سریع و تهاجمی عمل می کند، کوسه ماهی مردی که فقط چانه اش مو داشته باشد و گونه هایش بی مو باشد، کوسج
در علم زیست شناسی نوعی ماهی بزرگ با دندان های تیز و آرواره های قوی و بدنی پوشیده از فلس که بسیار سریع و تهاجمی عمل می کند، کوسه ماهی مردی که فقط چانه اش مو داشته باشد و گونه هایش بی مو باشد، کوسج
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، جرم، کوکبه، نجمه، استاره، ستار، نجم، تارا، اختر، نیّر در علم زیست شناسی گلی زینتی، پرپر و به رنگ های سرخ، زرد، سفید و بنفش که از طریق پیاز زیاد می شود کنایه از اشک کنایه از میخ تزئینی شمشیر
سِتارِه، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، جِرم، کُوکَبِه، نَجمِه، اِستارِه، سِتار، نَجم، تارا، اَختَر، نَیِّر در علم زیست شناسی گلی زینتی، پُرپَر و به رنگ های سرخ، زرد، سفید و بنفش که از طریق پیاز زیاد می شود کنایه از اشک کنایه از میخ تزئینی شمشیر
تل، پشته، بلندی و برآمدگی چیزی، برآمدگی جلو و عقب زین اسب، موج آب، نهیب، حمله، برای مثال چو در معرکه برکشم تیغ تیز / به کوهه کنم کوه را سنگ ریز (نظامی۵ - ۷۹۴)
تل، پشته، بلندی و برآمدگی چیزی، برآمدگی جلو و عقب زین اسب، موج آب، نهیب، حمله، برای مِثال چو در معرکه برکشم تیغ تیز / به کوهه کنم کوه را سنگ ریز (نظامی۵ - ۷۹۴)
پناهگاه کوچکی که فالیزبانان و شکارچیان با شاخ و برگ درختان در بیابان برای خود درست می کنند، کریچ، کرچه، کریچه، گریچ، کازه آبکامه، نان خورشی که از شیر و ماست و بعضی چیزهای دیگر درست کنند، گندم یا جو یا نان خشک که در آب یا شیر یا ماست بخیسانند و داروهایی نیز به آن بیفزایند و بعد در آفتاب خشک کنند
پناهگاه کوچکی که فالیزبانان و شکارچیان با شاخ و برگ درختان در بیابان برای خود درست می کنند، کُریچ، کُرچه، کُریچِه، گُریچ، کازِه آبکامِه، نان خورشی که از شیر و ماست و بعضی چیزهای دیگر درست کنند، گندم یا جو یا نان خشک که در آب یا شیر یا ماست بخیسانند و داروهایی نیز به آن بیفزایند و بعد در آفتاب خشک کنند
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، نیّر، ستار، نجمه، تارا، استاره، اختر، نجم، کوکب، جرم شکوفه، جماعت، گروه مردم، دسته ای از سواران، فر و شکوه
سِتارِه، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، نَیِّر، سِتار، نَجمِه، تارا، اِستارِه، اَختَر، نَجم، کُوکَب، جِرم شکوفه، جماعت، گروه مردم، دسته ای از سواران، فر و شکوه
فرانسوی تکان خوردن، بر خوردن، به هم خوردن تک از شوک سر نیزه زینه سر تیز، توان، نیش نیش کژدم، دفتین شانه جولاهگان، چنگال خوراک خوری، سیخک پای خروس، (با این آرش در فارسی به کار می رود) : برفره فرهت داب شکوه واحد شوک یکی خار. یا شوکه بیضا. باد آورد، کنگر خر
فرانسوی تکان خوردن، بر خوردن، به هم خوردن تک از شوک سر نیزه زینه سر تیز، توان، نیش نیش کژدم، دفتین شانه جولاهگان، چنگال خوراک خوری، سیخک پای خروس، (با این آرش در فارسی به کار می رود) : برفره فرهت داب شکوه واحد شوک یکی خار. یا شوکه بیضا. باد آورد، کنگر خر
افزار جولاهگان که بدان جامه بافند: (مانند مکوک کج اندر کف جولاهه صد تار بریدی تا در تار دگر رفتی) (مولوی)، آلتی در چرخ خیاطی که ماسوره در میان آن جای دارد، طاسی که از آن آب خورند طاسی که بالای آن تنگ و میانش گشاد باشد، واحدی در عراق قدیم معادل 6، 1 قفیز یا 5 من: توضیح مکیالی برابر یک صاع و نصف یا نصف رطل تا 8 اوقیه یا نصف ویبه (ویبه 22 یا 34 مد است)، در جندی شاپور 3 و 2، 1 من
افزار جولاهگان که بدان جامه بافند: (مانند مکوک کج اندر کف جولاهه صد تار بریدی تا در تار دگر رفتی) (مولوی)، آلتی در چرخ خیاطی که ماسوره در میان آن جای دارد، طاسی که از آن آب خورند طاسی که بالای آن تنگ و میانش گشاد باشد، واحدی در عراق قدیم معادل 6، 1 قفیز یا 5 من: توضیح مکیالی برابر یک صاع و نصف یا نصف رطل تا 8 اوقیه یا نصف ویبه (ویبه 22 یا 34 مد است)، در جندی شاپور 3 و 2، 1 من