جدول جو
جدول جو

معنی کوچکک - جستجوی لغت در جدول جو

کوچکک
(چَ / چِ کَ)
سخت کوچک. بسیار کوچک:
خروشنده از جای بجهد دژم
مر این کوچکک را بدرد ز هم.
اسدی (گرشاسب نامه چ یغمایی ص 453)
لغت نامه دهخدا
کوچکک
کوچک با نشانه ی تحبیب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوچک
تصویر کوچک
(پسرانه)
دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوچک
تصویر کوچک
دارای جسم یا اندازۀ اندک مثلاً دست های کوچک،
آنکه سنش کم است، خردسال،
کنایه از دارای مقام پایین، کنایه از بی ارزش، پست مثلاً آدم کوچک و کوته بینی بود،
کنایه از صفتی که شخص هنگام تواضع به خود می دهد، مطیع مثلاً من کوچک شما هستم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
کوچک بودن، خردی
فرهنگ فارسی عمید
(چَ کَ)
صورتی از چوچگک است بمعنی جوجۀ کوچک. فروخ. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) :
ای چوچکک بسال و ببالا بلند زه
ای با دو زلف تافته چون دو کمند زه.
طاهر فضل (از حاشیه فرهنگ اسدی).
رجوع به چوچگک شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان گتوند بخش گتوند شهرستان شوشتر. 200 تن سکنه دارد که از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
کودک خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
صغر و خردی. (ناظم الاطباء). خردی. صغیری. (فرهنگ فارسی معین). صغر. مقابل بزرگی و عظم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قلظقه، کوچکی اندام. (منتهی الارب) ، کم وسعتی. کم حجمی، اندکی. قلت، کم سنی. (فرهنگ فارسی معین). کودکی. بچگی. طفولیت.
- امثال:
آدم از کوچکی بزرگ می شود، برای نیل به مقامات بلند شروع از رتبه های پست عیب نیست. تحمل تحقیر برای نیل به مقامات عالی سزاوار است. (امثال و حکم ج 1 ص 21).
، حقارت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، در تداول عامه، بندگی. فرمانبرداری: در کوچکی و خدمتگزاری حاضرم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
خردی صغیری، کم وسعتی و کم حجمی، اندکی قلت، کم سنی، بندگی فرمانبرداری: در کوچکی و خدمتگزاری حاضرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
صغر، خردی
فرهنگ فارسی معین
حقارت، کم حجم، طفولیت، خردی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
صغرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
Pettiness, Smallness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
mesquinerie, petitesse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
małostkowość, małość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
ความใจแคบ , ความเล็ก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
mesquinhez, pequenez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
Kleinlichkeit, Kleinheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
چھوٹی بات , چھوٹائی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
ক্ষুদ্রতা , ছোটতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
küçüklük
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
upungufu, udogo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
мелочность , малость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
狭量 , 小ささ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
琐碎 , 小
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
קְטָנוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
kekerdilan, kecilnya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
तुच्छता , छोटापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
kleingeestigheid, kleinheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
meschinità, piccolezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
mezquindad, pequeñez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
дріб'язковість , дрібність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کوچکی
تصویر کوچکی
소심함 , 작음
دیکشنری فارسی به کره ای