جدول جو
جدول جو

معنی کوچکلوک - جستجوی لغت در جدول جو

کوچکلوک
کوچی خان. فرزند ارشد شیبک خان. از پادشاهان ازبک و معاصر صفویه بوده است. وی 28 سال پادشاهی کرد و بین او و شاه طهماسب اول پس از چند بار زد و خورد آشتی برقرار شد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوچولو
تصویر کوچولو
بسیار کوچک، هر چیز کوچک، بچۀ کوچک، کودک
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز. 152 تن سکنه دارد. آب آن از قنات. محصولش غلات و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
در تداول عامه، کوچک، (فرهنگ فارسی معین)، در تداول عامه، بسیار کوچک: دست و پا کوچولو، آقاکوچولو، خانم کوچولو، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
بچه، کودک، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان پایروند که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
کوشلوک خان، لقب نوعی پادشاهان نایمان است، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به یادداشتهای قزوینی ج 6 ص 265 شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ کَ)
سخت کوچک. بسیار کوچک:
خروشنده از جای بجهد دژم
مر این کوچکک را بدرد ز هم.
اسدی (گرشاسب نامه چ یغمایی ص 453)
لغت نامه دهخدا
(کو کَ لَ / کوکْ لَ)
غوزۀ پنبه را گویند که هنوز نشکفته باشد، یعنی غلافی که پنبه در درون آن است. (برهان). بالضم و واومجهول... غوزۀ پنبه که هنوز ناشکفته باشد. (فرهنگ رشیدی). غوزۀ پنبۀ ناشکفته را گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مرکزی شهرستان سراوان است و 110 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوشلوک
تصویر کوشلوک
کوشلوک خان. لقب نوعی پادشاهان نایمان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوچولو
تصویر کوچولو
بسیار کوچک، بچه، کودک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوچولو
تصویر کوچولو
دارای حجم یا ابعاد کوچک، دارای مقدار کم، خرد سال
فرهنگ فارسی معین
کاکل، قسمت وسط هندوانه که بی دانه و شیرین تر از قسمت های
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچک با نشانه ی تحبیب
فرهنگ گویش مازندرانی