شهری است (به ناحیت کرمان) میان سیرگان و بم. جایی سردسیرو هوای درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 128)
شهری است (به ناحیت کرمان) میان سیرگان و بم. جایی سردسیرو هوای درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 128)
در یادداشتی به خط مرحوم دهخدا این کلمه معادل ’ساسردس’ فرانسوی آمده، و ’ساسردس’ در فرهنگهای فرانسوی، مقام کشیشی، کاهنی، کشیشی، قسوست، قسیسیت، قسوسیت و کهنوت معنی شده است: یک کوهون و همچنین یکی از بن لاوی آمد در آن جایگه، (ترجمه دیاتسارون ص 224، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، بود در روزگار هیرودیس ملک یهودا یکی کوهون، نام او زکریا، (ترجمه دیاتسارون ص 6، از یادداشت ایضاً)، ناگاه در یک روز چون جامۀ شیوۀ کوهونان پوشید، (ترجمه دیاتسارون ص 28، از یادداشت ایضاً)، و رجوع به کوهن شود
در یادداشتی به خط مرحوم دهخدا این کلمه معادل ’ساسردس’ فرانسوی آمده، و ’ساسردس’ در فرهنگهای فرانسوی، مقام کشیشی، کاهنی، کشیشی، قسوست، قسیسیت، قسوسیت و کهنوت معنی شده است: یک کوهون و همچنین یکی از بن لاوی آمد در آن جایگه، (ترجمه دیاتسارون ص 224، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، بود در روزگار هیرودیس ملک یهودا یکی کوهون، نام او زکریا، (ترجمه دیاتسارون ص 6، از یادداشت ایضاً)، ناگاه در یک روز چون جامۀ شیوۀ کوهونان پوشید، (ترجمه دیاتسارون ص 28، از یادداشت ایضاً)، و رجوع به کوهن شود
پسر اوکتای قاآن بن چنگیز، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، اوکتای بمناسبت علاقه ای که به کوچو پسر سوم خود داشت، او را در ایام حیات ولیعهد خویش قرار داد، ولی کوچو قبل از فوت پدر درگذشت و اوکتای پسر او شیرامون را که طفلی خردسال بود به این مقام برگزید، (از تاریخ مغول اقبال ص 151)، رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 حاشیۀ ص 206 شود
پسر اوکتای قاآن بن چنگیز، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، اوکتای بمناسبت علاقه ای که به کوچو پسر سوم خود داشت، او را در ایام حیات ولیعهد خویش قرار داد، ولی کوچو قبل از فوت پدر درگذشت و اوکتای پسر او شیرامون را که طفلی خردسال بود به این مقام برگزید، (از تاریخ مغول اقبال ص 151)، رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 حاشیۀ ص 206 شود