جدول جو
جدول جو

معنی کوپه - جستجوی لغت در جدول جو

کوپه
املای دیگر واژۀ کپه، روی هم انباشته
تصویری از کوپه
تصویر کوپه
فرهنگ فارسی عمید
کوپه
ویژگی نوعی اتومبیل کوچک دو در و سقف دار
ویژگی نوعی کالسکۀ سقف دار
هر یک از اتاق های مخصوص مسافر در قطار
تصویری از کوپه
تصویر کوپه
فرهنگ فارسی عمید
کوپه
نوعی واگن که جای نشستن مسافر است
تصویری از کوپه
تصویر کوپه
فرهنگ لغت هوشیار
کوپه
((پِ))
هر یک از اتاق های مخصوص نشستن مسافر در قطار که دارای در و پنجره و صندلی و تخت باشد
فرهنگ فارسی معین
کوپه
((کُ پِ))
روی هم انباشته شده
تصویری از کوپه
تصویر کوپه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوپه
تصویر پوپه
(دخترانه)
پوپک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوپن
تصویر کوپن
کالابرگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوهه
تصویر کوهه
آذی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوده
تصویر کوده
مجموعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
ضربه، ضربت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوپه
تصویر پوپه
هدهد شانه سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوله
تصویر کوله
کوله بار و کوله پشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوپک
تصویر کوپک
پول خرد رایج در روسیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوله
تصویر کوله
کج، خمیده مثلاً کج وکوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوچه
تصویر کوچه
راه باریک میان شهر یا ده
کوچه دادن: کنایه از راه باز کردن مردم برای عبور کسی، راه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
آلت کوبیدن، چکش، چکش در خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوته
تصویر کوته
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوره
تصویر کوره
آتشدان، جای افروختن آتش، جای گداختن شیشه یا آهن، جای پختن سفال یا آجر و گچ، پزاوه، داش
خرد، کوچک، ناچیز مثلاً ده کوره
ناحیه، شهرستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوسه
تصویر کوسه
در علم زیست شناسی نوعی ماهی بزرگ با دندان های تیز و آرواره های قوی و بدنی پوشیده از فلس که بسیار سریع و تهاجمی عمل می کند، کوسه ماهی
مردی که فقط چانه اش مو داشته باشد و گونه هایش بی مو باشد، کوسج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوپله
تصویر کوپله
حباب، طاقی ساخته شده از گل که در ایام سرور به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوهه
تصویر کوهه
تل، پشته، بلندی و برآمدگی چیزی، برآمدگی جلو و عقب زین اسب، موج آب، نهیب، حمله، برای مثال چو در معرکه برکشم تیغ تیز / به کوهه کنم کوه را سنگ ریز (نظامی۵ - ۷۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کومه
تصویر کومه
پناهگاه کوچکی که فالیزبانان و شکارچیان با شاخ و برگ درختان در بیابان برای خود درست می کنند، کریچ، کرچه، کریچه، گریچ، کازه
آبکامه، نان خورشی که از شیر و ماست و بعضی چیزهای دیگر درست کنند، گندم یا جو یا نان خشک که در آب یا شیر یا ماست بخیسانند و داروهایی نیز به آن بیفزایند و بعد در آفتاب خشک کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرپه
تصویر کرپه
شبدر: (پیش تیغ تو روز صف دشمن دست چون پیش داس نو کرپا) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوپن
تصویر کوپن
ورقه بهادار، سهم
فرهنگ لغت هوشیار
قفل: بر مستراح کوپله سازیده است بر مستراح کوپله کاشیده (کاشنیده دهخدا) است ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوپل
تصویر کوپل
فرانسوی جفت شکوفه و بهار درخت، اقحوان اکحوان: الاقحوان کوبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوپک
تصویر کوپک
کف: (باز بکردار اشتری که بود مست کفک برآرد زخشمو راند سلطان)، (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
دریغ دریغا گویی پارسی تازی گشته کوبه: کوس گونه ای بازی شترنگ، کوس کوبه کوست، کوبه سنگی که با آن بکوبند چیزی را آلتی شبیه بگوشت کوب که بر سر پهن آن سیمهای کوتاه آهنی یا برنجی فرو کرده باشند و با آن خمیر بعضی انواع نان را میکوبند، آلتی فلزی که بر در خانه تعبیه کنند و آنرا بر صفحه فلز زیرین کوبند تا اهل خانه را خبر کنند چکش در خانه، دهلی است دم دراز شبیه قیف که آنرا از چوب و گاهی از سفال سازند و معرکه گیران و سر آوازه خوانان آنرا زیر بغل گیرند و نوازند تنبک طبل المخنث. توضیح بقول غزالی نواختن این آلت موسیقی در اسلام ممنوع بوده زیرا ساز مخصوص عیاشی و شرابخواری بود و بیشتر مخنثان آنرا می نواختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوکه
تصویر کوکه
جغد برادر رضاعی
فرهنگ لغت هوشیار
کوشک قصر کاخ: در حضر کوشه تو همچو نگار چگلی در سفر مرکب توهمچو بت کاشغری. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که صورتش مو نداشته باشد و یا چند موی تنک باشد که کوسج هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوژه
تصویر کوژه
خر سفید رنگ اقمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوزه
تصویر کوزه
ظرفی است گردن دراز که در آن آب نگهداری می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
محله کوچک بر زن: تا چهار دانگ شب در کوچه ها و محلات بسیار بود، خیابان: کوچه ای بود که آنرا کو طراز میگفتند در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک از بیاعان و حجره داران بسیار نشسته بودند، راه تنگ و باریک در شهر یا ده. یا کوچه باستان. دنیا عالم. یا کوچه بن بست. کوچه ای که آخر آن مسدود است و راه بخارج ندارد. دل مرا زخ زلف او رها یی نیست بدرز کوچه بن بست هیچکس نزده است. (صائب) یا کوچه خطر. عالم دنیا. یا کوچه خموشان. گورستان قبرستان: یاد شهادت عشق در کوچه خموشان کاسودگی ز ما برد غوغای زندگانی. یا کوچه سلامت. کوچه ای که برای گرفتن قلعه در زیر زمین کنند و قلعه گیران بدان راه دارند: دیوانه شو که عشرت طفلانه جهان در کوچه سلامت زنجیر بوده است. (صائب) توضیح یا خود را به کوچه علی چپ زدن، از موضوع مورد بحث بموضوع دیگر پرداختن، تجاهل کردن، یا کوچه را عوض کردن، اشتباه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوته
تصویر کوته
کم طول، قصیر، کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار