جدول جو
جدول جو

معنی کوهیانه - جستجوی لغت در جدول جو

کوهیانه(نَ / نِ)
درخور کوهیان. مناسب مردمی که درکوهستان زندگی کنند: جفتی کفش کوهیانۀ پرقطری برزده و در پای کرده. (اسرار التوحید ص 80)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوهینه
تصویر کوهینه
(دخترانه)
پونه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوگیانه
تصویر سوگیانه
لباس ماتم، جامۀ عزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوفشانه
تصویر کوفشانه
بافنده، جولاهه، برای مثال نفرین کنم ز درد فعال زمانه را / کاو کبر داد و مرتبت این کوفشانه را (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کودکانه
تصویر کودکانه
به روش کودکان مانند کودکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوهپایه
تصویر کوهپایه
زمین پایین کوه، دامن کوه، کوهستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهیانه
تصویر ماهیانه
ماهانه، ویژگی امری که هر ماه اتفاق می افتد، ویژگی حقوقی که در آخر هر ماه پرداخت شود، در هر ماه، ماهنامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موریانه
تصویر موریانه
نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، لبنگ، دیوک، ارضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوفیانه
تصویر صوفیانه
به طریق صوفیان، به شیوه و روش صوفیان، همچون صوفیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزیانه
تصویر روزیانه
روزی، رزق و خوراک هرروزه، غذای روزانه، توشه، نصیب، قسمت
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
پودنه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
نوعی از گندنا، (دزی ج 2 ص 503)
لغت نامه دهخدا
زنگاری که آهن و فولاد را ضایع میکند بطوریکه از صیقل کردن برطرف نشود، حشره ای مانند مورچه که خوراک آن چوب است
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه ماه در ماه وجه مواجب و مقرری بکسی دهند همچو سالیانه که سال در سال میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
داشوار (گویش تهرانی) همچون لوطیان باصدق و صفا براستی: اما لوطیانه بگو من ارسلانم وجانت را خلاص کن خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوهپاره
تصویر کوهپاره
حصه و پاره و لختی از کوه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوهپایه
تصویر کوهپایه
دامن کوه را گویند، یعنی زمینی که در پائین کوه واقع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کودکانه
تصویر کودکانه
بچه گانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهیانه
تصویر کهیانه
عودالطلیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگیانه
تصویر سوگیانه
لباس ماتم و جامه عزا
فرهنگ لغت هوشیار
سوفیانه درویشانه همچون صوفیان به طریق صوفیان: سماع صوفیانه، به شیوه صوفیان: صوفیانه عمل می کند، بحری از اصول موسیقی و آن سه ضربی است، سر انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوطیانه
تصویر طوطیانه
مانند طوطی همچون طوطیان
فرهنگ لغت هوشیار
جولاهه بافنده: نفرین کنم ز درد و فغان این زمانه را کوداد کبر و مرتبت این کوفشانه را. (شاکر بخاری رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوفیانه
تصویر صوفیانه
((یِ))
همچون صوفیان، به شیوه صوفیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کودکانه
تصویر کودکانه
((دَ نِ))
مانند کودکان بودن مجازاً، غیرمنطقی، نامعقول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوهپایه
تصویر کوهپایه
((یَ))
کوهستان، دامنه کوه
فرهنگ فارسی معین
((نِ))
حشره ای است از راسته آرکیپترها که نزدیک به راسته رگ بالان است. موریانه حشره ای است اجتماعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کودکانه
تصویر کودکانه
Baby, Childish, Childlike, Childishly, Infantile
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کوچکانه
تصویر کوچکانه
Diminutively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از موهنانه
تصویر موهنانه
Offensively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کودکانه
تصویر کودکانه
bebê, infantil, de maneira infantil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کوچکانه
تصویر کوچکانه
diminutivamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از موهنانه
تصویر موهنانه
ofensivamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کودکانه
تصویر کودکانه
Baby, kindisch, kindlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کوچکانه
تصویر کوچکانه
verkleinert
دیکشنری فارسی به آلمانی