جدول جو
جدول جو

معنی کونیک - جستجوی لغت در جدول جو

کونیک
دهی ازدهستان زهاب که در بخش سرپل زهاب شهرستان قصرشیرین واقع است و 900 تن سکنه دارد، و در چهار محل بفاصله نزدیک به هم به نامهای میل، صفی تینی، دم شمشیر و قلعه راویان مشهورند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کونین
تصویر کونین
دنیا و آخرت، دوکون، دوجهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تونیک
تصویر تونیک
ژاکت یا بلوز زنانۀ بلند که بخش بالای ران ها را هم می پوشاند، داروی مقوی ویتامین دار، در موسیقی نخستین نت در یک گام، در موسیقی آکورد سه صدایی روی درجۀ اول، در موسیقی نت پایه در یک قطعۀ موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
(کو کَ)
ابوالملیح. (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قنبره. قبره. چکاو. چکاوک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کونیکه، چکاوک و قبره شود
لغت نامه دهخدا
(کَ نی ی)
موجود و بودنی. (ناظم الاطباء). موجود. وجوددارنده. (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(کو / کَ نی ی)
منسوباً، پیرکلانسال. (منتهی الارب) (آنندراج). طویل العمر و پیر کلانسال. (ناظم الاطباء). کلان سال. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حیز ومخنث، (ناظم الاطباء)، آنکه کون دهد، امرد، مفعول، پشت، ملوط، مخنث، (فرهنگ فارسی معین)، مفعول، پسر (یادختر) بدفعل، مفعول از دبر، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)، کلمه فحش، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تکمه. (ناظم الاطباء).
- کویک بستن، تکمه بستن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
طایفه ای از ایلهای کرد ایران است که تقربیاً 150 خانوار است و درژاورود مسکن دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62)
نام تیره ای از طایفۀ نریژی گوران است و در حدود 260 تن میباشند که چادرنشینند و ییلاق آنان کوه سیاهانه گوران و قشلاقشان دهستان ذهاب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کُیْ لَ کَ)
دهی از دهستان گاورود که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 173 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان چانف که در بخش بمپور شهرستان ایرانشهر واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
وجودی. (ناظم الاطباء). موجود. وجوددارنده. (از اشتینگاس) ، مادی و دنیوی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان فنوج که در بخش بمپور شهرستان ایرانشهر واقع است و 1200 تن سکنه دارد که از طایفۀ شیرانی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کُو)
یک سبد از دوسر. (ناظم الاطباء). سبدی از جو دوسر یا جو صحرایی. (از اشتینگاس) ، نام وزنه ای. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
کولیک بزرگ و کولیک کوچک کوههایی است که خط سرحدی ایران و عراق از آنجا عبور می کند، رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان صص 38-40 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، دارای 261تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 31 هزارگزی جنوب درمیان، این دهکده در جلگه قرار دارد با 146 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان پسکوه بخش قائن شهرستان بیرجند واقع در 33 هزارگزی باختر قاین سر راه مالرو عمومی سربیشه به قاین، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 50 هزارگزی جنوب خاوری مالرو عمومی به قیس آباد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری بیرجند، از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در هفده هزارگزی جنوب خاوری خوسف، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
جنگهای پونیک نامی که بمشاجرات طولانی میان روم و قرطاجنه (کارتاژ) که منتهی بخرابی ناحیت اخیر گردید، دهند
لغت نامه دهخدا
از قرای بلوک ورامین در ایالت تهران
لغت نامه دهخدا
(کُوْ)
قصبه ای است در ایالت پراگ چکسلواکی و 50هزارمتری باختری پراگ و در کرانۀ رودی بهمین نام که بر طبق آمار سال 1930 میلادی جمعیت آن 11073 تن میباشد. این قصبه دارای معادن آهن و زغال سنگ و کارخانه های کاغذسازی و شکر و چینی سازی و غیره میباشد. (از وبستر جغرافیایی) (قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
دو کون که مراد دو عالم باشد، یعنی این جهان و جهان آینده یا دو قسم از موجودات، یعنی ابدان و ارواح و یا انس و جن، دنیا و آخرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تونیک
تصویر تونیک
آهنگ دار، داروی مقوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کونین
تصویر کونین
((کَ نِ))
تثنیه کون، دو عالم، این جهان و آن جهان
فرهنگ فارسی معین
((تُ))
بلوز یا ژاکت کوتاه زنانه تا بالای ران که معمولاً با شلوار یا دامن پوشیده می شود، داروی بهداشتی مقوی، نت پایه یک قطعه موسیقی، نت اول در یک گام
فرهنگ فارسی معین
بلوز بلند زنانه، جامه کوتاه زنانه، انرژی زا، محرک، مقوی، شربت تقویت کننده، نواخت دار (زبان ها) گرفتار شدن، به درد سر افتادن، موقعیت دشواریافتن در تنگنا گرفتار آمدن،
فرهنگ واژه مترادف متضاد
امرد، گانی، مخنث، مفعول، ملوط، هیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شپش
فرهنگ گویش مازندرانی