جدول جو
جدول جو

معنی کونین - جستجوی لغت در جدول جو

کونین
دنیا و آخرت، دوکون، دوجهان
تصویری از کونین
تصویر کونین
فرهنگ فارسی عمید
کونین
دو کون که مراد دو عالم باشد، یعنی این جهان و جهان آینده یا دو قسم از موجودات، یعنی ابدان و ارواح و یا انس و جن، دنیا و آخرت
فرهنگ لغت هوشیار
کونین
((کَ نِ))
تثنیه کون، دو عالم، این جهان و آن جهان
تصویری از کونین
تصویر کونین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوهین
تصویر کوهین
(پسرانه)
منسوب به کوه، نام گیاهی که ریشه آن مانند ریشه نی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چونین
تصویر چونین
مانند این مثل این اینگونه این طور: (با چنین دیوان بگویند سلیمان وار کو ک) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونین
تصویر خونین
خونی. یا خونین و مالین. آغشته بخون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چونین
تصویر چونین
چون این مانند این، چنین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خونین
تصویر خونین
خونی، دارای کشتار و خونریزی مثلاً جنگ خونین
فرهنگ فارسی عمید
آلتی است مانند کفه ترازو که از برگ خرما یا ازنی سازند و استادان روغنگر و عصار مغز های کوفته را در آن کنند و در تنگ تیر (تیر شکنجه عصاری) نهند تا روغن آن بر آید معدل: باز گشای ای نگار، چشم بعبرت تات نکوبد فلک بکوبه کوبین، کدین گازران: وانگهی فرزند گازر گازری ساز دز تو شوید کوبد ترا در زیر کوبین زرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کوه کوهی جبلی، گیاهی است که بیخ آن به بیخ نی میماند و در زمین شیار کرده بسیار است
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از مهمترین آلکالوئید های موجود در پوست درخت گنه گنه است و آن بحالت ملح سولفات استخراج میشود. ملح مزبور منشا تهیه دیگر ترکیبات کینین است. کینین را بعنوان تب بر و جهت جلوگیری از بروز تبهای نوبه یی خصوصا مالاریا بکار میبرند و در بعض تبها که با کینین معالجه نشوند هنوز هم پوست درخت گنه گنه را ترجیح دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چونین
تصویر چونین
((چو یا چُ))
چنین
فرهنگ فارسی معین
ظرفی مانند کفۀ ترازو که با برگ خرما یا نی بافته می شود و در کارگاه روغن گیری دانه های کوفته شده را در آن می ریزند و زیر فشار می گذارند تا روغن آن بیرون آید، چوب گازران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خونین
تصویر خونین
Bloody, Bloodied
دیکشنری فارسی به انگلیسی
окровавленный , кровавый
دیکشنری فارسی به روسی
окроплений кров'ю , кровавий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ensanguentado, sangrento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
insanguinato, sanguinoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ensangrentado, sangriento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ensanglanté, sanglant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
เต็มไปด้วยเลือด , เลือด
دیکشنری فارسی به تایلندی
berlumuran darah, berdarah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مليءٌ بالدّم , دمويٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
रक्तविहीन , रक्तमय
دیکشنری فارسی به هندی
血まみれの , 血の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
피범벅의 , 피의
دیکشنری فارسی به کره ای
damu ya kujaza, damu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
রক্তাক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی