جدول جو
جدول جو

معنی کونه - جستجوی لغت در جدول جو

کونه
(نَ / نِ)
به معنی کونسته است که کفل و سرین آدمی باشد. (برهان). کونسته. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). سرین و قیل طرف سرین. (فرهنگ رشیدی). سرین و جفته و کفل آدمی و اسب. (ناظم الاطباء). هر یکی از دو طرف نشستنگاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس شیرین را گفت او را برهنه کن تا همه اندام وی بنگرم. او را برهنه کرد همه اندام او درست بود مگر که کونۀ چپ او کهتر از آن راست بود. (ترجمه تاریخ بلعمی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). انگشتان دست باریک نه دراز و نه کوتاه و شکم با بر راست و دو کونه از پس پشت بلندتر و میانه باریک. (ترجمه تاریخ بلعمی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چون معاویه به محراب اندرشد به نماز، مبارک شمشیری بزد و راست برفت بر نشست او و هر دو کونه تا استخوان فرودآورد. (مجمل التواریخ و القصص).
شود دو کونه چو گلزار و بزم چون گلشن.
امیرمعزی (از فرهنگ رشیدی).
از نشان دو کونۀ من غر.
سنائی (از فرهنگ رشیدی).
، پیازپاره ای نباتات چون پیاز نرگس و سنبل و جز آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، قسمت خوراکی بعضی گیاهها. غدۀ بعض گیاهان چون سیب زمینی و شلغم و زردک و امثال آن. جزء مأکول بعض گیاهان ملصق به ریشه چون سیب زمینی و غیره. بیخ پاره ای نباتات چون کلم وشلغم و ترب و سیب زمینی و آن را خایه نیز گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ته چیزهایی، نظیر: پیاز وتربچه و نظایر آن، های آخر کلمه، های نسبت و تشبیه است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده) ، بیخ. ریشه. بن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کونه بستن، ریشه کردن: پیاز آدم، هر جایی کونه نمی بندد. (امثال و حکم دهخدا).
- کونه کردن پیاز، پاگیرشدن. استوار شدن در جایی. سابقه پیدا کردن و نفوذ یافتن و میخ خود را کوبیدن: بگذار فلان کس یک قدری پیازش در اینجا کونه کند، آن وقت خودش را نشان می دهد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده).
، ته چیزی. (فرهنگ فارسی معین) ، قسمتی که از بن گروهۀ خمیر گیرند آنگاه که گروهه بزرگتر از اندازۀ مقصود باشد. پرازده. (فرزدق، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، ته میوه هایی، چون: خیار، سیب، گلابی و غیره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بقیۀ وام و جز آن. بقیۀ حساب. ذبابه. ذنانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کونه گذاشتن شود
لغت نامه دهخدا
کونه
کونسته، ته چیزی: زن آبستن که سیب را با کونه اش گاز بزند روی پشت بچه اش چال می افتد
فرهنگ لغت هوشیار
کونه
((نِ))
ته چیزی
تصویری از کونه
تصویر کونه
فرهنگ فارسی معین
کونه
ریشه ی درخت کنده، کهنه قدیمی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پونه
تصویر پونه
(دخترانه)
گیاهی معطر از خانواده نعناع که در کنار جویها می روید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
آلت کوبیدن، چکش، چکش در خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوته
تصویر کوته
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
کاهن ها، روحانیان مسیحی یا یهودی، روحانی اقوام باستان مانند بابلیان ها و مصریان ها، غیب گوها، جمع واژۀ کاهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهنه
تصویر کهنه
دیرینه، فرسوده، کنانه
فرهنگ فارسی عمید
(شُ نَ / نِ)
سرنگون. سرنگون شده. زیر و زبر کرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَوْ وَ نَ)
تأنیث مکوّن. ج، مکونات. رجوع به مکون و مکونات شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
درماندن به سخن. لکن. لکنه. لکنونه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَحْ حُ)
مصدر به معنی رکانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رکانه شود
لغت نامه دهخدا
(چِ نَ / نِ)
هوبره و کاروانک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کزنه
تصویر کزنه
یکی از اقسام پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از شاخه بند پاییان از رده عنکبوتیان و از راسته کنه ها. کنه ها اکثر طفیلی پستانداران از قبیل دامها و سگ و گربه و انسان میشوند و از خون آنها تغذیه میکنند. کنه سگ شبیه دانه کرچک است و بر روی پوست سگ و دیگر پستانداران محکم می چسبد و از خون حیوان تغذیه مینماید و بدنش بسیار حجیم میشود و بانسان نیز حمله میکند. کنه پرندگان که معمولا بر روی پوست پرندگان استقرار می یابد و خون آنها را میمکد بانسان نیز حمله میکند. نوعی از کنه ها بنام غریب گز در کاروانسرا ها و اماکن عمومی قدیمی فراوانست و گزش آن انسانرا دچار تب راجعه میکند جلم قراد. یا کنه ها. راسته ای مشخص از رده عنکبوتیان و از شاخه بند پاییان که اکثر جانوران آن خطرناک و طفیلی دیگر پستانداران (از جمله انسان) میشوند و سبب بروز و اشاعه امراض ساری و عفونی از قبیل تب راجعه و جرب میگردند. کنه ها دارای قدی کوچک میباشند و بدنشان فقط از یک قطعه ساخته شده و اثر بند بندی در خارج نمایان نیست سفالوتوراکس و شکم فقط بوسیله شیاری از هم جدا شده که حرکاتی در آن بند صورت نمیگیرد. نوع زندگی کنه ها متغیر است. بعضی از طعمه های زنده تغذیه میکنند و برخی از مواد آلی و گروهی بسیار انگلی هستند و از خون پستانداران و انسان تغذیه مینمایند. یا کنه شتری. کنه سگ، کسی که باصرار بکسان متوسل شود و تا کارش را انجام ندهند آنانرا رها نکند: عجب کنه ایست، یا مثل کنه چسبیدن، سماجت بخرج دادن اصرار و ابرام بسیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشنه
تصویر کشنه
کشنج یربوز، دارو یی است که آنرا شش پنجه گویند بقله یمانیه
فرهنگ لغت هوشیار
دریغ دریغا گویی پارسی تازی گشته کوبه: کوس گونه ای بازی شترنگ، کوس کوبه کوست، کوبه سنگی که با آن بکوبند چیزی را آلتی شبیه بگوشت کوب که بر سر پهن آن سیمهای کوتاه آهنی یا برنجی فرو کرده باشند و با آن خمیر بعضی انواع نان را میکوبند، آلتی فلزی که بر در خانه تعبیه کنند و آنرا بر صفحه فلز زیرین کوبند تا اهل خانه را خبر کنند چکش در خانه، دهلی است دم دراز شبیه قیف که آنرا از چوب و گاهی از سفال سازند و معرکه گیران و سر آوازه خوانان آنرا زیر بغل گیرند و نوازند تنبک طبل المخنث. توضیح بقول غزالی نواختن این آلت موسیقی در اسلام ممنوع بوده زیرا ساز مخصوص عیاشی و شرابخواری بود و بیشتر مخنثان آنرا می نواختند
فرهنگ لغت هوشیار
(کشتی رانی) چوبی است که بر سر سکان گذارند و بوسیله آن سکان را حرکت دهند (سواحل خلیج فارس) (اصطحات کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
جانور کی است سرخ و زهردار و بر او خالهای سیاه باشد و بیشتر در فالیز ها بهم رسد و خربزه را ضایع کند، کرم شب تاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبنه
تصویر کبنه
مونث کبن و نان خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنوه
تصویر کنوه
کنیه بنگرید به کنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بونه
تصویر بونه
دخترک: جدا بریده خرسنگماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پونه
تصویر پونه
گیاهی خوشبو
فرهنگ لغت هوشیار
واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد، گلوله ای از هر نوع خمیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جونه
تصویر جونه
تپنگو تپنگوی چرمین (سله عطاران که چرم بر آن کشیده باشند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زونه
تصویر زونه
زینت و آرایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکونه
تصویر مکونه
مکونه در فارسی مونث مکون: تاشیت باشیده مونث مکون، جمع مکونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکونه
تصویر لکونه
بنگرید به لکنه
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی بیچیزی درویشی در فارسی جای گرفتن باشیدن در آن کنج کاروانسرای می باشیدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکونه
تصویر بکونه
شمشیر چوبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوته
تصویر کوته
کم طول، قصیر، کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنونه
تصویر کنونه
حالت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
ضربه، ضربت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مونه
تصویر مونه
ایده
فرهنگ واژه فارسی سره