جدول جو
جدول جو

معنی کولابیج - جستجوی لغت در جدول جو

کولابیج
ماهی تابه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کولاب
تصویر کولاب
آبگیر، تالاب، استخر، مرداب، کول
فرهنگ فارسی عمید
نام پشته هائی در حوالی سوله ده مازندران، (مازندران و استراباد رابینو ص 31 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(کُلْلا بی یَ)
یکی از فرق ده گانه مشبهه. اصحاب ابن کلاب. (از بیان الادیان) : مذهب محدث چون مذهب اعتزال باشد... و چون مذهب کلابیه که واضعش ابن الکلاب است. (نقض الفضائح ص 17). و مجبره و کلابیه و...خود را از جمله شافعی خوانند. (نقض الفضائح ص 492)
لغت نامه دهخدا
نام ولایتی است از مضافات بدخشان که آن را ختلان گویند، (برهان چ کلکته ص 619)، نام ولایتی از ملک بدخشان که ختلان نیز گویند، (ناظم الاطباء)، ظاهراً مصحف کولان شهرکی پاکیزه در حدود ترک از ناحیتی به ماوراءالنهر، (از حاشیۀ برهان چ معین)، و رجوع به کولان شود
نام شهری و مدینه ای هم بوده است، (برهان چ کلکته ص 619)، نام شهری، (ناظم الاطباء)، ظاهراً مصحف کولان است، (حاشیۀ برهان چ معین)، و رجوع به مادۀ قبل و کولان شود
لغت نامه دهخدا
استخر و تالاب را گویند، (برهان) (ناظم الاطباء)، به معنی آبگیر و استخر و تالاب که آب ایستاده باشد زیرا که کول، گوی را گویند که در آن آب جمع آید و بایستد و آن را کیلو نیز گویند، (انجمن آرا) : باقعه، مرغ برحذر که از ترس آنکه شکار گردد بر آبشخور فرودنیاید و از کولابها آب خورد، (منتهی الارب)، جلس، کولاب در دشت، (منتهی الارب)، موجۀ عظیم را نیز گفته اند، (برهان) (از ناظم الاطباء)، و رجوع به کولاک شود
لغت نامه دهخدا
حلوایی است که آن را لا بر لای گویند، (آنندراج)، قسمی از حلوا، (ناظم الاطباء)، و رجوع به کولانج و گولانج شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ژاوه رود که در بخش رزاب شهرستان سنندج واقع است و 350 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام حلوایی است که آن را لا بر لا می گویند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است، (برهان) (آنندراج)، گولانج، گولاج، کلاج، در فهرست لغات دیوان بسحاق اطعمه چ استانبول ص 182 آمده: کلاج برگهای پهن که ازنشاسته سازند و بهم پیچند و بعد از آن با شکر و مغزبادام یا فندق پزند و آن را لا بر لا نیز گویند، (حاشیۀ برهان چ معین)، با کاف عربی غلط است و با گاف فارسی صحیح است، برای اینکه لبیبی در بیتی حروف اول کلماتی را که با گاف فارسی آغاز می گردد التزام کرده و گولانج را نیز آورده است، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، بادی باشد که آن را قولنج خوانند، (برهان) (آنندراج)، قولنج، (ناظم الاطباء)، کولینج، قولنج، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به قولنج شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دو بی یَ)
دیابیطس است. (از منتهی الارب). دولاب. دیابیطس. مرض قند. بیماری قند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دولاب شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کابوس. (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به کابوس شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستانهای هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد در جنوب خاوری شاه آباد و 4 هزارگزی باختر هرسم، دشت و سردسیر با 400 تن سکنه، آب آن از سراب هرسم و محصول آنجا غلات و حبوبات و چغندرقندو توتون و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه آن مالرو است و تابستان از طریق چشمه سنگی و پلنگ گرد اتومبیل میتوان برد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به زولاب، رجوع به مادۀ قبل و بعد شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج در 15هزارگزی باختر دژ شاهپور و 3هزارگزی مرز ایران و عراق با 100 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
منسوب و متعلق به دولاب، (ناظم الاطباء)، دوار، گردان، گرد گرد،
- چنبر دولابی، آسمان:
نگرید آبی و آن رنگ رخ آبی
گشته از گردش این چنبر دولابی،
منوچهری،
- حرکت دولابی، چرخیدن چنانکه دولاب یعنی چرخ چاه،
- سپهر دولابی، آسمان:
بس بگردید و بس بخواهد گشت
بر سر ما سپهر دولابی،
سعدی،
- فلک دولابی، چرخ دولابی، آسمان،
، دولاب باز، مرد مفرط در معامله به ادای وجه، (از آنندراج)
منسوب به دولاب که از دیه های ری است، (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به پولاب، حسی باشد یعنی آنچه بحس و نظر درآید، (برهان)، و رجوع به پولاب شود
لغت نامه دهخدا
بمعنی کوبین باشد و آن ظرفی است مانند کفۀترازوی بزرگ که از برگ خرما یا از لیف خرما یا از نی بافند و روغن گران مغزهای کوفته را در آن کنند و در شکنجه درآرند تا روغن از آن برآید آن را به عربی معدل خوانند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، در جهانگیری و سروری و رشیدی این صورت نیامده، مصحف کوبین است، (حاشیه برهان چ معین)، و رجوع به کوبین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کولاب
تصویر کولاب
آبگیر استخر تالاب. استخر و تالاب را گویند، آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولانج
تصویر کولانج
کولنج قولمج بنگرید به قولنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوابیس
تصویر کوابیس
جمع کابوس، خفتک ها بختک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولاب
تصویر کولاب
آبگیر، استخر
فرهنگ فارسی معین
نام آبادی از دهستان فیروزجاه شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی