- کوفنی(فَ)
منسوب است به کوفن از بلاد خراسان. (از انساب سمعانی). رجوع به کوفن شود
معنی کوفنی - جستجوی لغت در جدول جو
- کوفنی(فَ)
ابوالمظفر محمد بن احمد بن محمد بن احمد المعاوی. از مردم کوفن و شاعر است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). محمد بن احمد ابیوردی علوی، مکنی به ابوالمظفر که صاحب نجدیات و عراقیات و تصانیفی در ادب است. (از معجم البلدان). رجوع به کوفن شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(کَ / کُو دَ)
لغت نامه دهخدا
کندفهمی و حماقت. (ناظم الاطباء). کندفهمی. کندی. بلادت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
این بلااز کودنی آید ترا
که نکردی فهم نکته و رمزها.
مولوی
این بلااز کودنی آید ترا
که نکردی فهم نکته و رمزها.
مولوی
(کَ دَ نی ی)
لغت نامه دهخدا
مثل کودن است. (از منتهی الارب). کودن. (از اقرب الموارد). و رجوع به کودن شود، مرد کاهل گول. (منتهی الارب)
مبتلابه کوفت، سیفلیسی، کوفتی و آتشکی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، آدم کوفت گرفته، مبتلا به مرض سیفلیس، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)، در تداول عامه خاصه زنان، سخت مکروه، سخت منفور، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ناچیز، بی ارز، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، صفتی است که در مقام تحقیربرای اجسام بی جان ممکن است به کار رود: کتاب کوفتی، روزنامۀ کوفتی، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
نام محلی ظاهراً در بخارا، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خواجه با جمعی از درویشان به طرف کوفین رفتند ... همان ساعت از طرف کوفین می آمدند، (انیس الطالبین)، و از ... و کوفین درویشان بسیار در صحبت خواجه جمع بودند، (انیس الطالبین ص 152 نسخۀ خطی کتاب خانه سازمان)
منسوب به کوفین، رجوع به کوفین و مدخل بعد شود
پارسی است کپنی کپنک گونه ای جامه منسوب به کفن، نوعی پیراهن که فقیران و درویشان می پوشیدند قیظه: (مرد میدانی اگر بگذری از ما و منی رتبه خود شکنی نیست کم از بت شکنی)، (نسبت فقر و فنابس که بهم نزدیک است نیست یک پرده جدایی ز کفن تا کفنی)، (قاسم انوار)
حماقت، کندفهمی، نادانی
متضاد: هوشمندی
متضاد: هوشمندی
کسی که آثار ضرب و جرح و با بیماری بر تنش باشد، کسی که مبتلا
