جولاهه. (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 498). به معنی جولاهه و بافنده باشد. (برهان). جولاه زیرا که شانه آلتی است معروف جولاه را و چون همیشه نظر بر آن دارد، او را به کوف شباهت داده اند. (فرهنگ رشیدی). در برهان به معنی جولاهه و بافنده آورده و در رشیدی گفته که چون جولاهه همیشه در شانه که آلت کار اوست نظر دارد او را به کوف شباهت داده اند و به کسر کاف اصح است. (انجمن آرا) (آنندراج). جولاهه. پای باف. بافنده. گوفشانه. نساج. حائک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نفرین کنم ز درد فعال زمانه را کو کبر داد و مرتبت این کوفشانه را آن را که با مکوی و کلابه بود شمار بربط کجا شناسد و چنگ و چغانه را. (لغت فرس چ اقبال ص 498)
جولاهه. (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 498). به معنی جولاهه و بافنده باشد. (برهان). جولاه زیرا که شانه آلتی است معروف جولاه را و چون همیشه نظر بر آن دارد، او را به کوف شباهت داده اند. (فرهنگ رشیدی). در برهان به معنی جولاهه و بافنده آورده و در رشیدی گفته که چون جولاهه همیشه در شانه که آلت کار اوست نظر دارد او را به کوف شباهت داده اند و به کسر کاف اصح است. (انجمن آرا) (آنندراج). جولاهه. پای باف. بافنده. گوفشانه. نساج. حائک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نفرین کنم ز درد فعال زمانه را کو کبر داد و مرتبت این کوفشانه را آن را که با مکوی و کلابه بود شمار بربط کجا شناسد و چنگ و چغانه را. (لغت فرس چ اقبال ص 498)