مردی که فقط چانه اش مو داشته باشد و گونه هایش بی مو باشد، کوسه، در علم زیست شناسی نوعی ماهی بزرگ با دندان های تیز و آرواره های قوی و بدنی پوشیده از فلس که بسیار سریع و تهاجمی عمل می کند، کوسه ماهی
مردی که فقط چانه اش مو داشته باشد و گونه هایش بی مو باشد، کوسه، در علم زیست شناسی نوعی ماهی بزرگ با دندان های تیز و آرواره های قوی و بدنی پوشیده از فلس که بسیار سریع و تهاجمی عمل می کند، کوسه ماهی
زالزالک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهج، کویژ
زالزالَک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهَج، کِویژ
به معنی کوهج است که آلوی کوهی باشد، و به عربی زعرور خوانند، (برهان)، زالزالک، که به تازی زعرور گویند، (ناظم الاطباء)، کوهج، کویج، کویژ، کوهیک (کوهی)، آلوی کوهی، زعرور، (فرهنگ فارسی معین)
به معنی کوهج است که آلوی کوهی باشد، و به عربی زعرور خوانند، (برهان)، زالزالک، که به تازی زعرور گویند، (ناظم الاطباء)، کوهج، کویج، کویژ، کوهیک (کوهی)، آلوی کوهی، زعرور، (فرهنگ فارسی معین)
منسوباً، اسب کوتاه دستها. (منتهی الارب) (آنندراج). ستور دست و پا کوتاه. (ناظم الاطباء). اسب کوتاه دست که هیچگاه به هنگام رفتن به گلۀ اسبان نتواند رسید. کوسیّه مؤنث آن است. (از اقرب الموارد)
منسوباً، اسب کوتاه دستها. (منتهی الارب) (آنندراج). ستور دست و پا کوتاه. (ناظم الاطباء). اسب کوتاه دست که هیچگاه به هنگام رفتن به گلۀ اسبان نتواند رسید. کوسیّه مؤنث آن است. (از اقرب الموارد)
سهل بن شاپور، متوفی به سال 218 هجری قمری طبیبی از مردم اهواز. وی را با یوحنابن ماسویه و جورجیس بن بختیشوع اخبار و مزاحها بوده است. او راست: الاقرباذین. ابویعقوب اسحاق بن منصور...، معروف به کوسج است که اکنون نیزکوچه ای در مرو منسوب به اوست. (از انساب سمعانی)
سهل بن شاپور، متوفی به سال 218 هجری قمری طبیبی از مردم اهواز. وی را با یوحنابن ماسویه و جورجیس بن بختیشوع اخبار و مزاحها بوده است. او راست: الاقرباذین. ابویعقوب اسحاق بن منصور...، معروف به کوسج است که اکنون نیزکوچه ای در مرو منسوب به اوست. (از انساب سمعانی)
نام پارسی زعرور احمر است که بستانی باشد نه کوهی، وبعضی کویژ به زای فارسی، مطلق زعرور را دانند. (آنندراج) (انجمن آرا). قسمی زالزالک. زالزالک بری. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوهیج. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوهیج شود
نام پارسی زعرور احمر است که بستانی باشد نه کوهی، وبعضی کویژ به زای فارسی، مطلق زعرور را دانند. (آنندراج) (انجمن آرا). قسمی زالزالک. زالزالک بری. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوهیج. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوهیج شود
از نواحی ترکستان است به ماوراءالنهر. (منتهی الارب) (انجمن آرا) (آنندراج) (معجم البلدان) (سمعانی). قریه ای است نزدیک فاراب و محمد بن محمد طرخان فارابی از مردم آنجا است
از نواحی ترکستان است به ماوراءالنهر. (منتهی الارب) (انجمن آرا) (آنندراج) (معجم البلدان) (سمعانی). قریه ای است نزدیک فاراب و محمد بن محمد طرخان فارابی از مردم آنجا است