جدول جو
جدول جو

معنی کوزیمو - جستجوی لغت در جدول جو

کوزیمو(کُ مُ)
پیرو دی. نقاش ایتالیائی و از اهالی فلورانس (1462-1521 میلادی). آثار او در تمثال و همچنین نشان دادن صحنه های اساطیری درخشان و برگزیده است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کازینو
تصویر کازینو
قمار خانه، جای گردش، تفریح و قمار
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
شهری و ولایتی به همین نام در کشور شیلی که در ساحل اقیانوس آرام واقع است و 10000 تن سکنه دارد و جمعیت ولایت کوکیمبو در حدود 157000 تن است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
قسمی مشروب الکلی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خوی کنانیدن نفس را بر یکبار خوردن به شبانروزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
تبر، بلیۀ سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سختی روزگار. (مهذب الاسماء). ج، کرازیم. (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(کُ یِ)
گیاهی است که بیخ آن به بیخ نی ماند و در زمین شیارکرده بسیار است. (برهان) (از آنندراج). گیاهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ مَ)
وزیم. گوشت خشک سوسمار و ملخ و جز آن که کوفته به روغن آمیزند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دستۀ تره و سبزی گردکرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، گوشتی که شاهین در آشیانۀ خود نهد. (از اقرب الموارد). رجوع به وزیم شود
لغت نامه دهخدا
بمعنی آبگیر و تالاب و استخر باشد و به عربی شمر خوانند، (برهان) (آنندراج)، آبگیر و تالاب و استخر، (ناظم الاطباء)،
خمیدگی پشت، (ناظم الاطباء)، انحناء، کوزی پشت، حدب، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فرصه، باد که کوزی آرد در پشت، دخشن، کوزی پشت، تجنیب، کوزی ساقهای اسب، (منتهی الارب)، رجوع به کوژی و کوز شود
لغت نامه دهخدا
نام قلعه ای است بلند به طبرستان که ز بس بلندی، مرغ بر قلۀ آن رسیدن نتواند و ابر فروتر از آن کله بندد. (از قاموس، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قلعه ای است به طبرستان که مرغ دراوج پرواز خود بر فراز آن دست نیابد و ابر در نهایت ارتفاع خود بر بالای آن رسیدن نتواند و در فرود قلۀآن بازماند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قلعه ای است در طبرستان... (از معجم البلدان، ذیل کوزا)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دستۀ تره و سبزی گردکرده. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، گوشت خشک سوسمار و ملخ و جز آن که کوفته به روغن آمیزند. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). وزیمه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، شکوفۀ خرمای لفافه شده از برگ. (ناظم الاطباء) ، باقیمانده از شوربا و از هر چیزی، بریانی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، عضل، گوشت بریده. (اقرب الموارد) ، اندازه و مقدار. (ناظم الاطباء) ، رجل وزیم، مرد بسیارگوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوزیمون
تصویر اوزیمون
جیر جیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کازینو
تصویر کازینو
قمارخانه، قهوه خانه و جای تفریح و گردش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کازینو
تصویر کازینو
((نُ))
قمارخانه
فرهنگ فارسی معین
قمارخانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد