نوعی گندم: از گندم نوعی است که کورگندم خوانند. (نزهه القلوب). دیگر آنکه نوعی از گندم که دراز و باریک می باشد و آن را خندروس می گویند و در بعضی مواضع کورگندم گویند. (فلاحت نامه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نوعی گندم: از گندم نوعی است که کورگندم خوانند. (نزهه القلوب). دیگر آنکه نوعی از گندم که دراز و باریک می باشد و آن را خندروس می گویند و در بعضی مواضع کورگندم گویند. (فلاحت نامه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بیخ گیاهی است که در نظر چنان نماید که گویا پنج شش دانه گندم است که بر هم چسبیده اند و خوردن آن منع آرزوی خاک خوردن کند. گویند اگر یک کیله از آن را باده رطل عسل و سی رطل آب نیک در هم آمیزند و در ظرفی کرده سر آن را بگیرند درساعت شراب رسیدۀ خوشگوار گردد و آن شراب فربهی آورد و قوت باه دهد، و آن را معرب کرده جوزجندم خوانند. (برهان) (آنندراج). رشیدی گوید: و آن را ’گل گندم نیز گویند’، ولی اشتباه است و گل گندم گیاه دیگری است که گورگندم نیز نامیده میشود و با گوزگندم ارتباطی ندارد. رجوع به گورگندم و گل گندم و فرهنگ نظام و برهان قاطع ذیل گل گندم و گوزگندم شود. خروالحمام (نزد اهل رقه). تربهالعسل (نزد اهل شرق اندلس). شحم الارض. بهق الحجر. زهرهالحجر. رجوع به جامع المفردات ابن البیطار و ترجمه فرانسۀ آن شود
بیخ گیاهی است که در نظر چنان نماید که گویا پنج شش دانه گندم است که بر هم چسبیده اند و خوردن آن منع آرزوی خاک خوردن کند. گویند اگر یک کیله از آن را باده رطل عسل و سی رطل آب نیک در هم آمیزند و در ظرفی کرده سر آن را بگیرند درساعت شراب رسیدۀ خوشگوار گردد و آن شراب فربهی آورد و قوت باه دهد، و آن را معرب کرده جوزجندم خوانند. (برهان) (آنندراج). رشیدی گوید: و آن را ’گل گندم نیز گویند’، ولی اشتباه است و گل گندم گیاه دیگری است که گورگندم نیز نامیده میشود و با گوزگندم ارتباطی ندارد. رجوع به گورگندم و گل گندم و فرهنگ نظام و برهان قاطع ذیل گل گندم و گوزگندم شود. خروالحمام (نزد اهل رقه). تربهالعسل (نزد اهل شرق اندلس). شحم الارض. بهق الحجر. زهرهالحجر. رجوع به جامع المفردات ابن البیطار و ترجمه فرانسۀ آن شود
کرگدن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). کرگ. (یادداشت مؤلف) : چو باد از کوه و از دریاش راند بر هوا ماند به کوشان پیل و کرگندن به جوشان شیر و اژدرها. شمعی (از فرهنگ اسدی). رجوع به کرگدن و کرگ شود
کرگدن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). کرگ. (یادداشت مؤلف) : چو باد از کوه و از دریاش راند بر هوا ماند به کوشان پیل و کرگندن به جوشان شیر و اژدرها. شمعی (از فرهنگ اسدی). رجوع به کرگدن و کرگ شود
پستاندار یست عظیم الجثه و علفخوار از راسته سم داران جزو دسته فردسمان که هم در اندامها جلو و هم اندامها عقبی در هر یک دارا سه انگشت منتهی بسم است. این پستاندار مخصوص نواحی گرم زمین است و در افریقا و جزایر مالزی میزید. کرگدن دارا پوستی ضخیم است و بر روی بینی افراد گونه های افریقا یی دو شاخ و در گونه های آسیایی یک شاخ موجود است. بلندی شاخها گاهی تا یک متر هم میرسد. کرگدن بسرعت می دود و چون بسیار با قدرت است حیوانات دیگر از مقابله با وی هراس دارند. تنها دشمن این جانور انسان است که بمنظور استفاده از شاخ و پوست ضخیم و با مقاومتش آنرا شکار میکند. کرگدن بطور انفراد و گاهی یک زوج (نر و ماده) در جنگلها دور دست مرطوب و دور از سکنه بسر میبرد کرگندن کرکزن. یا کرگدن دریایی
پستاندار یست عظیم الجثه و علفخوار از راسته سم داران جزو دسته فردسمان که هم در اندامها جلو و هم اندامها عقبی در هر یک دارا سه انگشت منتهی بسم است. این پستاندار مخصوص نواحی گرم زمین است و در افریقا و جزایر مالزی میزید. کرگدن دارا پوستی ضخیم است و بر روی بینی افراد گونه های افریقا یی دو شاخ و در گونه های آسیایی یک شاخ موجود است. بلندی شاخها گاهی تا یک متر هم میرسد. کرگدن بسرعت می دود و چون بسیار با قدرت است حیوانات دیگر از مقابله با وی هراس دارند. تنها دشمن این جانور انسان است که بمنظور استفاده از شاخ و پوست ضخیم و با مقاومتش آنرا شکار میکند. کرگدن بطور انفراد و گاهی یک زوج (نر و ماده) در جنگلها دور دست مرطوب و دور از سکنه بسر میبرد کرگندن کرکزن. یا کرگدن دریایی