جدول جو
جدول جو

معنی کورنش - جستجوی لغت در جدول جو

کورنش
(کُرْ نِ)
کرنش. خم شده سلام کردن. (غیاث). نوعی از آداب که سلاطین را کنند و با کردن مستعمل است. (آنندراج). سجده و تعظیم و تکریم و عبادت و ستایش و خم شده ستایش کردن و به خاک افتادن. (ناظم الاطباء). تعظیم. تکریم. سجده. به خاک افتادن. (فرهنگ فارسی معین) : اگر در قول خود صادق بوده بلاتأمل به موکب عالی پیوسته سعادت کورنش دریابد. (عالم آراص 363 از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کرنش شود
لغت نامه دهخدا
کورنش
خم شدن و سلام کردن، سجده و تعظیم و تکریم و عبادت و ستایش کردن
تصویری از کورنش
تصویر کورنش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوروش
تصویر کوروش
(پسرانه)
نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایرآنکه تخت جمشید را بنا نهاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کورنگ
تصویر کورنگ
(پسرانه)
نام پسر گرشاسپ از پادشاهان پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کورش
تصویر کورش
(پسرانه)
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایرآنکه تخت جمشید را بنا نهاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کورنگ
تصویر کورنگ
کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرن، کرنگ، کران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرنش
تصویر کرنش
فروتنی، تواضع، سر فرود آوردن در برابر شخص بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
کورنش. (ناظم الاطباء). کرنش. از ترکی جغتایی گورنیش. رجوع به کرنش شود
لغت نامه دهخدا
(کُ نِ)
کورنش (در ترکی). گورنیش (در ترکی جغتایی). سر فرودآوردن. تعظیم. (فرهنگ فارسی معین). سرفرودآوردن علامت خضوع را. بعلامت تکریم دوتا شدن. تعظیم کردن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرنش کردن شود
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ نِ)
خرناس.
- خورنش کشیدن، خورناس کشیدن. خرخر کردن در خواب
لغت نامه دهخدا
(کورْ وَ)
کوروار. مانند کور. چون کوران. همچون نابینایان:
کوروش قائد و عصاطلبی
بهر این راه روشن و هموار.
هاتف.
و رجوع به کوروار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ / نِ)
پیاز و بصل. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کو کَ)
دهی از دهستان قائدرحمت است که در بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد واقع است و 855تن سکنه دارد که از طایفۀ قائدرحمت هستند و زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَ فُ)
آنکه کور را دست گرفته راه ببرد. (آنندراج) :
نرگس بی دیده روان کوروش
خار عصا، باد خزان کورکش.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رمه. گله. (از ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(رَ دِ)
دهی از دهستان چهاردانگه که در بخش هوراند شهرستان اهر واقع است و 365 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ رُ)
سکۀ طلای آلمان معادل 10 مارک که در سال 1924 میلادی از جریان خارج گردید، واحد سیستم پولی اتریش -هنگری از 1892 تا 1925 میلادی و همچنین سکۀ معادل با 100هلر، واحد سیستم پولی، در دانمارک معادل با 100 ’اور’ و نرخ جدید آن در سال 1350 هجری شمسی در ایران 10/90 ریال و نرخ فروش آن 11 ریال بود، واحد سیستم پولی نروژ، و نرخ خرید آن در ایران 11/45 ریال و نرخ فروش آن 11/55 ریال بود، واحد سیستم پولی در سوئد و یک سکه نقرۀ سوئدی معادل با 100 ’اور’. نرخ خرید آن در ایران 15 ریال و نرخ فروش 16 ریال، واحد سیستم پولی ایسلند معادل با 100 اورار. (از وبستر)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرنش
تصویر کرنش
سرفرود آوردن، تعظیم کردن، خضوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرنش
تصویر کرنش
((کُ نِ))
تعظیم کردن، سر فرود آوردن در برابر بزرگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کورش
تصویر کورش
سلیمان
فرهنگ واژه فارسی سره
احترام، تعظیم، تکریم، حرمت، سلام
فرهنگ واژه مترادف متضاد