جدول جو
جدول جو

معنی کورمکوری - جستجوی لغت در جدول جو

کورمکوری(مَ)
در تداول عامه، صفت چشمی بیمار. چشمی دردگن و بهم برآمده که به سختی بیند. چشمی دردگن با پلکهای بهم نزدیک شده و کم بینائی: چشمهای کورمکوری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، آنکه چشمانی با پلکهای سرخ و بهم آمده و اشک ریزان دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که دارای چشم کورمکور باشد. گاه نیز این لفظ را به منظور مزاح به کودکانی که دچار چشم درد شده اند می گویند. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). و رجوع به کورمکور شود
لغت نامه دهخدا
کورمکوری
با زخمت دیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کورمورکی، (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)، رجوع به کورمورکی و کورمال شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چشم کم سو و معیوب و واسوخته و مریض. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
به همان معنی کورمال کردن و کورمالی است، (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)، رجوع به کورمالی و کورمالی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
راه رفتن آهسته و بااحتیاط در تاریکی چون کوران
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان کرانی شهرستان بیجار است و 540 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
کورکور. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کورکور شود
لغت نامه دهخدا
به معنی غلیواج باشد که مرغ گوشت رباست و آن را به عربی حداءه خوانند ... (برهان)، کلاغ، غلیواز، (آنندراج)، پرنده ای که غلیواج نیز گویند، (ناظم الاطباء)، کورکوره، (حاشیۀ برهان چ معین)، غلیواج، مرغ گوشت ربا، زغن، (فرهنگ فارسی معین)، خرجل، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
تیری که هر کجا که یکی پشم توده دید
حالی چو کورکور دراو آشیان کند،
کمال الدین اسماعیل (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ شهی هفت لنگ بختیاری است و خود دارای شعبی است به شرح زیر: خدر سرخ، خدری، گرگه، باپیر، سیف الدین وند، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73)
از طوایف هفت لنگ بختیاری است که در مال امیر سوسن سکنی ̍ دارند، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کورکورکی
تصویر کورکورکی
راه رفتن آهسته و با احتیاط در تاریکی چون کوران
فرهنگ لغت هوشیار
غلیواج مرغ گوشت ربا زغن: تیری که هر کجا که یکی پشم توده دید حالی چو کور کور درو آشیان کند. (کمال اسماعیل)، (نرد) (یک یک تک تک) آوردن دو طاس که هر یک یک خال داشته باشد دو تک خال دو کور
فرهنگ لغت هوشیار
غلیواج مرغ گوشت ربا زغن: تیری که هر کجا که یکی پشم توده دید حالی چو کور کور درو آشیان کند. (کمال اسماعیل)، (نرد) (یک یک تک تک) آوردن دو طاس که هر یک یک خال داشته باشد دو تک خال دو کور
فرهنگ لغت هوشیار
تاریکی، به زحمت در تاریکی دیدن، پرنده ای است
فرهنگ گویش مازندرانی
از روی بی فکری، کورکورانه
فرهنگ گویش مازندرانی