جدول جو
جدول جو

معنی کورشت - جستجوی لغت در جدول جو

کورشت
(شِ)
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب در ذکر عراق عجم آنجا که از بروجرد و خرم آباد سخن می گوید، آرد: کورشت شهر بزرگ بوده و اکنون خراب است. (نزهه القلوب چ لیدن ص 71). و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
کورشت
(شُمْ بَ)
دهی از دهستان کوهدشت که در بخش طراهان شهرستان خرم آباد واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
کورشت
(رِ)
به معنی دسته چلک باشد و آن دو چوب است، یکی بلند به مقدار سه وجب و دیگر کوتاه به قدریک قبضه که کودکان و جوانان در سیرها و جاها بازی کنند و هر دو سر چوب کوچک تیز می باشد و عربان چوب بزرگ را مقلاء و کوچک را قله گویند. (برهان). همان بازی طفلان که چالیک و دوله خوانند. (آنندراج). الک دولک
لغت نامه دهخدا
کورشت
دو چوب است: یکی بلند بمقدار سه وجب و دیگر کوتاه بقدر یک قبضه که کودکان و جوانان بدانها بازی کنند و هر دو سر چوب کوچک تیز میباشد (چوب بزرگ را بعربی مقلا و چوب کوچک را قله گویند) دسته چلک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کورش
تصویر کورش
(پسرانه)
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایرآنکه تخت جمشید را بنا نهاد
فرهنگ نامهای ایرانی
(خُ رِ)
دهی است از دهستان حومه بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه، واقع در جنوب باختری اشنویه. راه ارابه رو به اشنویه دارد. این دهکده در جلگه قرار دارد و سردسیر است و دارای 176 تن سکنه می باشد. آب آن از قادرچای و محصول آن غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کُرْ دُ)
به نقل حمدالله مستوفی در نزهه القلوب، از دیه های بزرگ ولایت دزمار است که در شمال تبریز واقع است. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 88)
لغت نامه دهخدا
کوزۀ گردن باریک را گویند، (برهان) (ناظم الاطباء)، این صورت در جهانگیری و رشیدی نیامده، ظاهراً ’کوزه’ را ’کوره’ خوانده اند، (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کوره. بلد. بلده. شهر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ولایت پارس پنج کورت است هر کورتی به پادشاهی که نهاد آن کورت به آغاز او کرده است بازخوانده اند... و هر کورتی از این پنج کورت چند شهر و نواحی است. (فارسنامه ابن البلخی ص 121). و از آثار وی (کیقباد) آن است که در ولایتها قسمت حدود کرد و کورتها کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 40). و رجوع به کوره ش-ود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خورشت
تصویر خورشت
خوردن، خوردنی طعام غذا، آنچه با نان یا برنج خورند قاتق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورشت
تصویر خورشت
خوردن، خوردنی، طعام، آنچه با نان یا برنج خورند، خورش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کورش
تصویر کورش
سلیمان
فرهنگ واژه فارسی سره
برشته و بریان، زمین پاک شده از بوته های تمشک با بریدن آن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دشتی در مرتع هلیشت واقع در سوادکوه، از حال رفتن از دشت بیماری
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی