- کودکش
- کناس
معنی کودکش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کناسی
صباوت، چگونگی و حال و صفت کودک
((کِ))
فرهنگ فارسی معین
آن چه که دود را کشد، لوله و منفذی که دود از آن بالا رود مانند لوله مطبخ، حمام، بخاری و غیره
لوله یا روزنی که دود از آن بالا می رود، تنوره مثلاً دودکش مطبخ، دودکش حمام، دودکش بخاری، دودکش کوره
Childhood
infância
Kindheit
dzieciństwo
детство
дитинство
infancia
enfance
infanzia
jeugd
masa kecil
어린 시절
ילדות
çocukluk
เด็กวัย
طفولةٌ
بچه، پسر یا دختر خردسال
صغیر، کوچک، طفل و بچه کوچک صغیر، فرزندی که بحد بلوغ نرسیده (پسر یا دختر) طفل، جمع کودکان: و زنان و کودکان را اسیر گردانیدند. یا کودک غازی. پسر بازیکن که پیش آهنگ دیگران بود و پیش از آنان از چنبر بگذرد: باد چالاک در رسن بازی سر تو همچو کودک غازی. (کمال اسماعیل)، جوان: بازرگانی که زن نیکو و کودک گزیند و عمر در سفر گذارد