جدول جو
جدول جو

معنی کواره - جستجوی لغت در جدول جو

کواره
کوار، سبد بزرگ برای حمل میوه، کندو، کباره
تصویری از کواره
تصویر کواره
فرهنگ فارسی عمید
کواره
(کُ رَ / رِ)
ظرف سفالین. (برهان) (آنندراج). ظاهراً به این معنی مصحف کوازه است. (تعلیقات برهان چ معین). و رجوع به کوازه شود:
پیش مستان بزم وحدت تو
چه کواره چه کاسۀ زرین.
فرید خراسانی (از آنندراج).
، خزف را هم می گویند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کواره
(کَ رَ / رِ)
سبدی باشد چون گهواره که انگور بدان آورند. (صحاح الفرس). به معنی اول کوار است که سبدی باشد که میوه و غیره در آن کنند و بر ستور بار کرده از جایی به جایی برند و به عربی دوخله گویند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). آن ظرف را به شیرازی لوده گویند. (آنندراج) (جهانگیری). سبد دراز که در آن انگور ودیگر میوه ها کرده هریک را یک لنگه بار خر و مانند آن کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قرطال. (بحر الجواهر از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
آنگه آرند کشته را به کواره
بر سر بازارشان نهند به زاره.
منوچهری.
وآن کشتگکان سخت کوش نکوشند
پس به کواره فرونهند و بپوشند.
منوچهری.
چون پیر ره نمود ترا، کارکردنی است
بی راهبر کوارۀ بازارگان کشند.
امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظام).
ای پیرهنت کوارۀ گل
روی تو گل سر کواره.
سید احمد مشهدی (از آنندراج).
و رجوع به کواره و کباره شود، ابری که در شبهای تابستان بر روی هوا پدید آید. (برهان) (ناظم الاطباء). ابری که در شبهای تابستان به هوا پدیدآید گویند: امشب هوا کواره دارد. (آنندراج) ، نزم. (جهانگیری). بژم و آن بخاری باشد تیره و غلیظ ملاصق زمین. (برهان) (ناظم الاطباء) ، خانه زنبور. (جهانگیری) (از برهان). کندوی مگس عسل. (آنندراج) :
آن رخ پر نشان آبله بین
گر ندیدی کوارۀ زنبور.
روحی شارستانی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
کواره
(کُ / کِ رَ)
انگبین با موم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کواره النحل، خم مانندی است از شاخ درخت یا از گل درون تهی تنگ سر برای عسل نهادن زنبوران، یا خانه زنبور که در وی عسل نهد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چیزی است از شاخۀ درخت یا گل با سری تنگ که برای زنبوران سازند. (از اقرب الموارد). ج، کوائر. کوّارات. (منتهی الارب). کندوی زنبور عسل که از گل کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
کواره
(کُ رَ)
دویدن سریع. تاختن تند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کواره
(کِ رَ)
نوعی از روی بند زنان. (از اقرب الموارد). پارچه ای که زنان با روبند بر سر خود بندند. (از معجم متن اللغه) (از تاج العروس). پارچه ای که زنان بر سر بندند. (از معجم متن اللغه) ، عمامه. (اقرب الموارد) ، لغتی است در کواره النحل. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
کواره
پارسی تازی گشته کوار سبد کندو پارسی تازی گشته کوار روسری، دستار کوار: چون پیر ره نمود ترا کار کردنی است بی راهبر کواره بازارگان کشد. (خسرو دهلوی) توضیح در لغت فرس. چا. اق. 514 گواره بدین معنی آمده. انگبین با موم، خم مانندی است از شاخ درخت یا از گل درون تهی تنگ سر برای عسل نهادن زنبوران خانه زنبور که در وی عسل نهند
فرهنگ لغت هوشیار
کواره
((کَ رَ یا رِ))
سبد، زنبیل، کبار، کباره، سبدی که چوب و علف و هیزم و مانند آن از صحرا آورند
تصویری از کواره
تصویر کواره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زواره
تصویر زواره
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اواره
تصویر اواره
دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اوار، ایاره، اوارجه، برای مثال همی فزونی جوید اواره بر افلاک / که تو به طالع میمون بدو نهادی روی (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواره
تصویر تواره
بوته های خار که بر روی دیوار و دور باغ و پالیز قرار می دهند، کلبه ای که از بوته ها و شاخ و برگ درخت در کنار کشتزار درست کنند، برای مثال بباید رفتن آخر چند باشی / چو متواری در این خانۀ تواره (ناصرخسرو - ۴۶۰)، خانه ای که در آن سرگین چهارپایان و کاه و خار و خاشاک بریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سواره
تصویر سواره
کسی که سوار بر اسب یا مرکب دیگر باشد، سوار، در حال سوار بودن، به حالت سواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آواره
تصویر آواره
گم گشته، سرگشته، سرگردان، بی خانمان، در به در، دور از وطن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواره
تصویر گواره
گلۀ گاو، گاواره، گوباره، کوپاره
مخفّف واژۀ گاهواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دواره
تصویر دواره
پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پرگر، بردال، پردال، فرکال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قواره
تصویر قواره
واحد شمارش پارچه به اندازه ای که لباس دوخته شود، واحد شمارش زمین به اندازه ای که یک بنا در آن ساخته شود، ظاهر مثلاً ریخت و قواره، شایسته، متناسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فواره
تصویر فواره
لولۀ متصل به منبع آب که آب از آن به هوا می جهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفاره
تصویر کفاره
آنچه به وسیلۀ آن گناه را بپوشانند و جبران کنند، از قبیل روزه گرفتن و صدقه دادن، تاوان تخلف از اوامر شرع، جبران، تلافی، کفارۀ یمین مثلاً کفارۀ سوگند، عملی که برای جبران عمل نکردن به سوگند انجام دهند که عبارت است از اطعام ده مسکین یا سه روز روزه گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سواره
تصویر سواره
مهمانی در شب که همراه با موسیقی و رقص است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوپاره
تصویر کوپاره
گلۀ گاو، گواره، گاواره، گوباره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوارث
تصویر کوارث
آنچه سبب غم و اندوه سخت شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناره
تصویر کناره
کنار، کنار چیزی، کرانه، ساحل
کناره جستن: کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن
کناره گرفتن: کناره جستن، کناره کردن، کنایه از از مردم دوری کردن، گوشه نشین شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مِ رَ)
دستار. (منتهی الارب) (آنندراج). عمامه و دستار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عواره
تصویر عواره
بد دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کساره
تصویر کساره
بندغ شکن بادام شکن
فرهنگ لغت هوشیار
شمشیر یست کوتاه با تیغه پهن که هندوان آنرا بکار میبردند و توسط آنان در ایران رواج یافت: (در این خانه چهار ستت مخالف کشیده هر یکی بر تو کتاره) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباره
تصویر کباره
سبدی که چوب و علف و هیزم و مانند آن از صحرا آورند
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه که گرد بریده باشند، پارچه ای که از آن یک جامه توان کرد، یک قواره فاستونی
فرهنگ لغت هوشیار
چشمه آب، لوله هائی آهنین که به منبعی در محلی متصل است و از دهانه آن آب فوران کند، بسیار جوشنده
فرهنگ لغت هوشیار
اطاقی که در آن سرگین چارپایان و کاه و غیره ریزند، بته های خار که بالای دیوار و گرد باغ و پالیر جای دهند
فرهنگ لغت هوشیار
خوردنی، طعامی که مقوی بدن شود، در ترکیب بمعنی (خوارنده) (خورنده) آید: شرابخواره میخواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آواره
تصویر آواره
از وطن دور، سرگردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواره
تصویر دواره
پرگار، چرخنده گردنده مونث دوار، پرگار، هاله ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کداره
تصویر کداره
تیره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناره
تصویر کناره
ساحل، حاشیه
فرهنگ واژه فارسی سره