جدول جو
جدول جو

معنی کهف - جستجوی لغت در جدول جو

کهف
غار بزرگ در کوه
تصویری از کهف
تصویر کهف
فرهنگ لغت هوشیار
کهف
((کَ))
غار، جمع کهوف، پناه، ملجا، مهتر، قوم
تصویری از کهف
تصویر کهف
فرهنگ فارسی معین
کهف
هجدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱۰ آیه، اصحاب کهف، کنایه از پناهگاه، غار
تصویری از کهف
تصویر کهف
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کهف الفقرا
تصویر کهف الفقرا
پناهگاه فقیران، پناه تهیدستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهف الفقراء
تصویر کهف الفقراء
پناه درویشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشف
تصویر کشف
یافتن، یافته، پی برد، نویابی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رهف
تصویر رهف
تیز کردن شمشیر را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهف
تصویر زهف
سبک گردیدن، سبک یافتن باد چیز را و سبک بردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
در خون تپیدن، ناآرامی هنگام جان دادن کچ (فلس ماهی) پشینرماهی پشینرک پولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهن
تصویر کهن
کهنه، دیرین، دیرینه، قدیم، بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتف
تصویر کتف
شانه، دوش، استخوان شانه، کول، سفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشف
تصویر کشف
آشکار ساختن، پیدا کردن، برهنه کردن، پی بردن به چیزی که پیش از آن مجهول بوده، در تصوف ظهور حقایق غیبی بر سالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنف
تصویر کنف
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، توشدان، حرزدان، راویه، جراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشف
تصویر کشف
لاک پشت، برای مثال بست به صد مهر بر اطراف شط / عقد محبت کشفی با دو بط (جامی۱ - ۵۲۰)، برج چهارم از دوازده برج فلکی، سرطان، کوزۀ بزرگ دهان گشاد، یخدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهف
تصویر لهف
کلمه ای که با آن اظهار حسرت کنند، افسوس، دریغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهوف
تصویر کهوف
کهف ها، کنایه از پناهگاه ها، غارها، جمع واژۀ کهف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیف
تصویر کیف
وسیله ای با شکل و اندازه های مختلف از جنس چرم، پارچه، پلاستیک و مانند آن برای حمل اشیای گوناگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهر
تصویر کهر
اسبی که رنگش سرخ مایل به سیاهی باشد، اسب قهوه ای رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرف
تصویر کرف
نقره و مس سوخته که با آن بر ظرف های نقره نقش می زنند، برای مثال زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم / من باز برنشانم سیم سره به کرف (کسائی - صحاح الفرس - کرف)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلف
تصویر کلف
لکه، در علم نجوم لکه هایی که در ماه و خورشید دیده می شود، در پزشکی لکۀ صورت، کک مک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنف
تصویر کنف
نوعی الیاف محکم از جنس سلولز که برای ساختن طناب و ریسمان به کار می رود، گیاهی از خانوادۀ پنیرکیان که این الیاف از آن ساخته می شود و دانۀ آن به عنوان دارو مصرف می شود، کنب، قنّب، ژوت
جانب، کرانه
پناه، حمایت
فرهنگ فارسی عمید
نرم شل و ول نیایه آزبا (دعا)، نیرنگ جنبل (طلسم)، چنته چوپان آفریکایی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاف
تصویر کاف
باز دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های درخت افرا که در جنگلها شمال ایران فراوان است و جزو درختان نواحی مرتفع جنگلها است کرف کرکو تلین ککم کیکم چیت که پلت افرای صحرایی. (اسم)} قیرسوخته و گروهی سیم (نقرهء) سوخته را گویند و سیم درست بود: . {} زر گر فرو نشاند کرف سیه بسیم من باز برنشاندم سیم سره بکرف) (کسائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثف
تصویر کثف
گروه گروزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتف
تصویر کتف
شانه گاه، دوش، سردوش و جایگاه شانه
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن بریدن (جامه و غیره را) پاره کردن، افکندن حرف متحرکی را که در آخر جزو باشد یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سیا زرد از رنگ ها، تاش (کلفی باشد که بر روی مردم پدید آید و آن را عوام ماه گرفته خوانند) بشنج کنجودک کک مک، سیا سرخ سرخ تیره از رنگ ها شیدا شیفته: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفه
تصویر کفه
پله ترازو، و هر چیزی که مانند آن گرد باشد
فرهنگ لغت هوشیار
برداشتگی پرده و پوشش از روی چیزی، نوپیدا کردگی، کشف اسرار کردن، پرده برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمان را گویند که از پوست کتان تابند و آن به غایت محکم و مضبوط میباشد شرمزده و افسرده، وجهه خود را از دست داده
فرهنگ لغت هوشیار
نشئه و بیهوشی، چیزی که نشئه و بیهوشی آرد، مستی دست افزاری که در آن آلات و ادوات لازم برای کاری گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهی
تصویر کهی
منسوب به که کاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهه
تصویر کهه
کاه تبن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهوف
تصویر کهوف
جمع کهف، گریستک ها غال ها پناهگاه ها جمع کهف غارها
فرهنگ لغت هوشیار