جدول جو
جدول جو

معنی کهربادم - جستجوی لغت در جدول جو

کهربادم
(کَ رُ دُ)
که دمی زرد چون کهربا دارد:
اگر کژدمی کهربادم بود
مشو ایمن از وی که کژدم بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کهربا
تصویر کهربا
(دخترانه)
نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جذب کنندگی دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زهرباد
تصویر زهرباد
دیفتری، بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، خناق، بادزهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهربا
تصویر کهربا
صمغی زرد رنگ، فسیلی و از دستۀ هیدروکربن ها که به دلیل وجود الکتریسیتۀ ساکن کاه را جذب می کند و مصرف تزیینی دارد، زرد رنگ
کهربای سیاه: در علم زمین شناسی زغالی سخت و براق از اقسام لینیت که به آسانی قبول جلا و صیقل می کند و در جواهرسازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(کَ رَ)
کهربا. (ازاقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل و کهربا شود
لغت نامه دهخدا
نام قلعه ای در هندوستان. (ناظم الاطباء). ناحیتی است در هندوستان. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 625)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
کهرباء. صمغ درختی است که چون مالیده شود کاه را جذب کند، و در این خاصیت با سندروس مشترک است. معرب کاه ربای فارسی است یعنی جاذب کاه، و پاره ای آن را کهرباه یا کهرباءه و نسبت بدان راکهربی گویند، و از آن است: سیال الکهربی. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود، نیرویی است که در بعضی از اجسام بر اثر مالش یا حرارت یافعل و انفعالات شیمیایی پیدا می شود و جذب کردن و تولید نور و لرزاندن اعصاب حیوانات و تجزیۀ آب و نمکهااز خواص و آثار آن است. (از المنجد). الکتریسیته
لغت نامه دهخدا
(کَ رُ)
کهربا:
ربودندش آن دیوساران ز جای
چو کهبرگ را مهرۀ کهربای.
نظامی.
بیجاده اشارت در تو
رخساره چو کهربای کردم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 641)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بمعنی بادزهر است و آن مرضی باشد که به عربی خناق گویندش. (برهان). خناق. (ناظم الاطباء). بادزهره. دیفتری. (فرهنگ فارسی معین) ، سموم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به سموم شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رُ)
منسوب به کهربا. (ناظم الاطباء) ، به رنگ کهربا. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چهره از بیم کهربایی گشته. (ظفرنامه از امثال و حکم ص 1476) ، (اصطلاح فیزیک) مغناطیسی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کهربائی
تصویر کهربائی
پارسی تازی گشته کهربایی کهربکار (کارگر برق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهربا
تصویر کهربا
رباینده کاه، که رباینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهربایی
تصویر کهربایی
منسوب به کهربا، مغناطیسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهرباد
تصویر زهرباد
((زَ))
دیفتری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهربا
تصویر کهربا
((کَ رُ))
یک نوع صمغ درختی به رنگ های زرد، سرخ و سفید که مانند سنگ سفت می شود و در اثر مالش خاصیّت الکتریسته پیدا می کند، کاهربا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهربا
تصویر کهربا
برق
فرهنگ واژه فارسی سره
آهن ربا، مغناطیس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن کهربا در خواب، دلیل بیماری است. اگر بیند کهربای بسیار داشت، دلیل که به رنج و سختی منفعت پدید آید. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب