برگ کاه. ساقۀ خشک شده و درهم شکستۀ گندم و جو است. قطعه و ریزه ای از کاه. یک تکه کاه. و از آن به بی مقداری تعبیر کنند مرادف یک هل پوچ: که در ره چنان دار کارش به برگ که نبود نیازش به یک کاهبرگ. اسدی. بکاهبرگی برگ جهان نخواهم جست چنانکه نیست به یک جوجهان خریدارم. خاقانی. ، گاه از آن به زردی رخسار تعبیر کنند: ز پیریش لاله شده کاهبرگ ز بس عمرش از وی سته مانده مرگ. اسدی. ، نیز از آن سبک سنگی و کم وزنی منظور دارند: مرا کآیم از کاهبرگی ستوه چه باید گرانبار گشتن چو کوه ؟ نظامی
برگ کاه. ساقۀ خشک شده و درهم شکستۀ گندم و جو است. قطعه و ریزه ای از کاه. یک تکه کاه. و از آن به بی مقداری تعبیر کنند مرادف یک هل پوچ: که در ره چنان دار کارش به برگ که نبود نیازش به یک کاهبرگ. اسدی. بکاهبرگی برگ جهان نخواهم جست چنانکه نیست به یک جوجهان خریدارم. خاقانی. ، گاه از آن به زردی رخسار تعبیر کنند: ز پیریش لاله شده کاهبرگ ز بس عمرش از وی سته مانده مرگ. اسدی. ، نیز از آن سبک سنگی و کم وزنی منظور دارند: مرا کآیم از کاهبرگی ستوه چه باید گرانبار گشتن چو کوه ؟ نظامی
نام ولایتی است در هند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 161). نام ولایتی است در هندوستان. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در فرهنگ رشیدی ’کهیر’ (به فتح کاف و کسر ها) ، نام ولایتی است از هند. (حاشیۀ برهان چ معین) : شه گیتی ز غزنی تاختن برد بر افغانان و بر گبران کهبر. عنصری (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 161)
نام ولایتی است در هند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 161). نام ولایتی است در هندوستان. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در فرهنگ رشیدی ’کهیر’ (به فتح کاف و کسر ها) ، نام ولایتی است از هند. (حاشیۀ برهان چ معین) : شه گیتی ز غزنی تاختن برد بر افغانان و بر گبران کهبر. عنصری (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 161)