جدول جو
جدول جو

معنی کهباء - جستجوی لغت در جدول جو

کهباء
(کَ)
ناقه کهباء، ماده شتر سپید به تیرگی مایل و یا سیاه و یا تیره مایل به سیاهی. ج، کهب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه رنگ ’کهبه’ دارد. (از اقرب الموارد). رجوع به کهبه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
مؤنث اکوب یعنی باریک گردن و کلان سر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
کاهاه مکاهاه و کهاء، مفاخرت کرد آن را. (ناظم الاطباء). رقابت کردن در مفاخرت. (از فرهنگ جانسون). رجوع به مکاهاه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
زهاب. (منتهی الارب) ، شعاع ماه که منتشر گردد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
بلند وبرآمده. (منتهی الارب). مرتفع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
چوب بخور. نوعی از چوب بخور.ج، کبی (ک با) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
داه. (منتهی الارب) (آنندراج). کنیز و داه. (ناظم الاطباء). کنیز، و به جهت سرعت او در خدمت چنین گویند. (از اقرب الموارد). رجوع به دو مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
کهربا. (ازاقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل و کهربا شود
لغت نامه دهخدا
(لُ بُ)
موضعی است مر هذیل را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
بنت ربیعه التغلبیه. یکی از زوجات حضرت علی علیه السلام است و عمر و رقیه از او متولد شدند. صهباء از زنانی است که خالد بن ولید در عین التمر اسیر گرفت. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
موضعی است قرب خیبر. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
شراب انگوری. رجوع به صهبا شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رهباء. ترس. (ناظم الاطباء). لغتی است در رهبی ̍ به معنی ترس. (منتهی الارب). اسم است از رهب. (از اقرب الموارد). رجوع به رهب در معنی مصدری شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
رهباء. (ناظم الاطباء). رجوع به رهباء شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام قلعۀ ماردین. (سفرنامۀ ابن بطوطه) ، قلعۀ حلب. (ابن بطوطه) (از دمشقی). لقب شهر حلب از آن جهت که اغلب سنگهای ساختمانهای آن شهر با گچ سفیدرنگ است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
خاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تراب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ هباء به معنی گرد و غبار و هوا که از روزن پیدا آید در آفتاب و بدود ماند و با غبار و ریزه های خاک بلند رفته و پراگنده بر زمین.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گرد برانگیختن اسب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گرد برانگیختن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند. نغام. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آن گرد پراکنده که چون آفتاب از روزنه تابد، نماید. (ترجمان تهذیب عادل). غبار یا چیزی شبیه به دود که در نور خورشید پراکنده باشد. (اقرب الموارد). مطلق غبار. غبار یا چیزی شبیه به دود که در هوا پراکنده باشد. (تاج العروس). آن چیز که چون نور خورشید از روزن تابد به شکل ستونی دیده شود، و در آن اجزاء لطیف گوناگونی است که دیده شوند و لمس نگردند. خدای تعالی اعمال کفار را در روز قیامت تشبیه به هباء کرده وفرماید: ’و قدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباءمنثورا’. (قرآن 23/25). و بعضی تصور کرده اند مراد خداوند از کلمه ذره در آیۀ: ’فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره’ (قرآن 7/99 و8) همین هباء باشد. و نیز شعرا و نویسندگان، به هباء تشبیهاتی کرده اند. (صبح الاعشی، ج 2 ص 176) ، غبار و ریزه های خاک بلند رفته و پراکنده بر زمین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ذرات خاک پراکنده بر روی زمین. (اقرب الموارد) (تاج العروس). ابن شمیل گوید: ذرات خاک که باد بر هوا پراکند و بر روی بدن و لباس مردم نشیند. در عربی گفته میشود: ’اری فی السماء هباء’ و گفته نمیشود ’یومنا ذوهباء’ و نه ’ذوهبوه’. (تاج العروس) ، مردم کم عقل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). ج، اهباء، (اصطلاح عرفانی) ماده ای که مصور بصوراجسام عالم است و همه از او پیدا میگردند و او را عنقاء گفته اند و حکماء هیولی خوانند. (فرهنگ مصطلحات عرفاء تألیف سید جعفر سجادی ص 425). و برای اطلاع بیشتر رجوع به تعریفات سید شریف چ استانبول ص 173 شود
وزنی برابر 11741824 از حبه یا 00000029% از غرام. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مؤنث اقهب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بمعنی سپید که بر وی تیرگی باشد. (ناظم الاطباء). سپید تیره رنگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ هَِ بْ با)
اول جوانی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زمان و روزگار ملک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عهبی. رجوع به عهبی شود
لغت نامه دهخدا
(غِ هِ بْ با)
اول جوانی. رجوع به غهبّی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رهباء
تصویر رهباء
خوف، ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباء
تصویر کباء
بلند بر آمده زهاب، ماهتاب چوبسوزه چوب خوشبویی که دود کنند
فرهنگ لغت هوشیار
گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند، هبا در فارسی خوار ناچیز به گواژ، دور گرد گرد وغبارهوا که ازروز درآفتاب پیداآید وشبیه به دوداست: (مجره چون ضیاکه انداوفتد بروزن ونجوم اوهبای او) (منوچهری) یا هبا وهدر (هباوهدر)، ضایع شده، رایگان مفت، ماده ای که مصوربصور اجسام عالم است وهمه ازاوپیدا میگردند واوراعنقاگفته اندو حکما هیولی خوانند، کم عقل، وزنی برابر 1741824 ازحبه یا 000000029 ازغرامواحد وزن برابر 6، 1 ذره ومساوی 72، 1 قطمیر: (نقیری هشت قطمیراست وانگه ده ودوذره آمد وزن قطمیر) (هبارانصف ثلث ذره بشمار بهرخمسی ازآن یک وهمه برگیرخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاباء
تصویر کاباء
اندوه، افسرده دل زن
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی سرخ و سفید، شراب، مونث اصهب: افشره می انگوری، سرخ و سپید مونث اصهب سرخ و سفید، شراب انگوری می
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای باز که به رنگهای زرد خرمایی یا خرمایی تیره و سفید فام دیده میشود ولی بیشتر نوع سفید رنگ آن را بدین نام خوانند و رنگهای دیگر را غالبا بنام طرلان و قوش و باز نامند. این پرنده جزو شکاریان زرد چشم و اندامی بسیار شکیل و زیبا دارد. پنجه و منقارش پر قدرت و قوی است و چون به آسانی اهلی میشود جزو پرندگان شکاری مورد توجه شکارچیان است. محل زندگی شاهباز بیشتر در دشت های سیبری و قسمتهای شمالی چین و ترکستان است و در اواخر شهریور ماه مهاجرت کرده و دسته هایی از آن به کشور ما نیز وارد می شوند و اواسط اسفند ماه به موطن اصلی خود باز می گردند. محل استراحت و خوابگاه این پرنده بیشتر بر روی درختان متوسط القامه و شاخه های قوی و محکم است شهباز تیقون توغان طرلان باز فید. مونث اشهب مادیان سپید و سیاه رنگ خاکستری، سال یخبندان سال سرما زدگی، زمین یخ زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهباء
تصویر اهباء
به گونه رمن گردها گرد بر انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهداء
تصویر کهداء
کنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهباء
تصویر صهباء
((صَ))
شراب انگوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهباء
تصویر شهباء
((شَ))
خال خالی، رنگ سفید که خال های سیاه داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هباء
تصویر هباء
((هَ))
گرد و غبار، جمع اهباء
فرهنگ فارسی معین