جدول جو
جدول جو

معنی کنکلک - جستجوی لغت در جدول جو

کنکلک
(کُ کَ لَ)
پیراهن و پوشاکی که ملصق ببدن باشد و بتازی شعار گویند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). به مغولی پیراهن را گویند. (آنندراج). رجوع به کنگلک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ)
دهی است از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد در 15 هزارگزی شمال باختر شمال شهرکرد و 9 هزارگزی چالشتر به شهرکرد واقع است. کوهستانی و معتدل است و 1055 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. از صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی معمول است. و راههای فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(کُ جُ لَ / کُ لَ)
قالی و پلاس و امثال آن را گویند. (برهان). پلاس و قالی و جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ جُ لَ)
چین و شکنج رو و اندام. (برهان) (ناظم الاطباء). چین و شکنج و آن را کنجک نیز گفته اند. (آنندراج) (انجمن آرا). چین و شکنج. (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (فرهنگ نظام) :
چهرۀشان دبّۀ نم یافته
جای بجا کنجلک و خم یافته.
امیرخسرو (از فرهنگ جهانگیری و رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ لَ)
نام ابزاری از موسیقی است که در میان مسیحیان استعمال دارد. مرادف دایره. دف. (از دزی ج 2 ص 495)
لغت نامه دهخدا
(کُ گَ لَ)
پیراهن. قمیص. (فرهنگ فارسی معین) :
گل کنگلک به دست حسد چاک می زند
برتو چو دید زینت ترلیک زرکشی.
وصاف الحضره (ازفرهنگ فارسی معین).
و رجوع به کنکلک شود
لغت نامه دهخدا
(کو کَ لَ / کوکْ لَ)
غوزۀ پنبه را گویند که هنوز نشکفته باشد، یعنی غلافی که پنبه در درون آن است. (برهان). بالضم و واومجهول... غوزۀ پنبه که هنوز ناشکفته باشد. (فرهنگ رشیدی). غوزۀ پنبۀ ناشکفته را گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پیراهن قمیص: گل کنگلک بدست حسد چاک میزند برتو چو دید زینت تر لیک زرکشی. (وصاف الحضره. سبک شناسی) مغولی پیراهن
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز در هم کشیده و چین و شکن بهم رسانیده، دست و پایی ک انگشتانش در هم کشیده شده باشد، خمیرنانی که در تنور افتاده و در میان آتش پخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
نام مرتعی در حوزه ی آلاشت واقع در شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی واقع در منطقه ی آمل، از توابع بندرج واقع در شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی