- کنفرانس
- سخنرانی کسی دربارۀ موضوعی، گردهمایی گروهی برای بحث دربارۀ مسئله ای
معنی کنفرانس - جستجوی لغت در جدول جو
- کنفرانس
- فرانسوی گرد همایی، سخنرانی اجتماع گروهی از متخصصان فن برای شور و بحث در مسایل فنی، اجتماع سیاستمداران روسای دول وزیران بمنظور حل یک مساله سیاسی داخلی یا بین المللی، خطابه ادبی علمی و غیره سخنرانی: همین فردا شود غوغا پدیدار بزور کنفرانس ونطق واشعار. دریغ از راه دور و رنج بسیار. (بهار)
- کنفرانس ((کُ فِ))
- انجمن سیاسی که از سران دول یا نمایندگان سیاسی آنان تشکیل شود، مجازاً به سخنرانی و جای سخنرانی گفته می شود، جلسه ای رسمی با تعداد شرکت کنندگان معدود که در آن یک یا چند نفر سخنرانی می کنند و پس از بحث و مذاکره تصمیماتی اتخ
- کنفرانس
- Conference
- کنفرانس
- conferência
- کنفرانس
- Konferenz
- کنفرانس
- konferencja
- کنفرانس
- конференция
- کنفرانس
- конференція
- کنفرانس
- conferencia
- کنفرانس
- conférence
- کنفرانس
- conferenza
- کنفرانس
- conferentie
- کنفرانس
- सम्मेलन
- کنفرانس
- konferensi
- کنفرانس
- مؤتمرٌ
- کنفرانس
- konferans
- کنفرانس
- kongamano
- کنفرانس
- การประชุม
- کنفرانس
- সম্মেলন
- کنفرانس
- کانفرنس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ایراد خطابه، سخنرانی کردن
از روی کفر و بی دینی مانند کافران مثلاً چهرۀ کافرانه
مانند کافران ملحدانه
قرار داد
در کنار گرفتن: دست بگشاد و کنار انش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت. (مثنوی)
ناسپاسی
ناسپاسی نا سپاسی نا شکری: (از طریق هوا داری و محرمیت بر طرف شده قدم در بادیه غدر و کفران نهاد)، یا کفران نعمت. حق نشناسی نعمت دیگران: عاقبت اسکندر... بشامت کفران نعمت از اندک نفری روی بر تافت
ناسپاسی کردن، نیکی های کسی را نادیده گرفتن، بی دینی، بی ایمانی
Videoconference