جدول جو
جدول جو

معنی کنفرانس - جستجوی لغت در جدول جو

کنفرانس
سخنرانی کسی دربارۀ موضوعی، گردهمایی گروهی برای بحث دربارۀ مسئله ای
تصویری از کنفرانس
تصویر کنفرانس
فرهنگ فارسی عمید
کنفرانس
فرانسوی گرد همایی، سخنرانی اجتماع گروهی از متخصصان فن برای شور و بحث در مسایل فنی، اجتماع سیاستمداران روسای دول وزیران بمنظور حل یک مساله سیاسی داخلی یا بین المللی، خطابه ادبی علمی و غیره سخنرانی: همین فردا شود غوغا پدیدار بزور کنفرانس ونطق واشعار. دریغ از راه دور و رنج بسیار. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
کنفرانس
((کُ فِ))
انجمن سیاسی که از سران دول یا نمایندگان سیاسی آنان تشکیل شود، مجازاً به سخنرانی و جای سخنرانی گفته می شود، جلسه ای رسمی با تعداد شرکت کنندگان معدود که در آن یک یا چند نفر سخنرانی می کنند و پس از بحث و مذاکره تصمیماتی اتخ
تصویری از کنفرانس
تصویر کنفرانس
فرهنگ فارسی معین
کنفرانس
Conference
تصویری از کنفرانس
تصویر کنفرانس
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کنفرانس
conferência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کنفرانس
Konferenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
کنفرانس
konferencja
دیکشنری فارسی به لهستانی
کنفرانس
конференция
دیکشنری فارسی به روسی
کنفرانس
конференція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کنفرانس
conferencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کنفرانس
conférence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کنفرانس
conferenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کنفرانس
conferentie
دیکشنری فارسی به هلندی
کنفرانس
सम्मेलन
دیکشنری فارسی به هندی
کنفرانس
konferensi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کنفرانس
مؤتمرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
کنفرانس
회의
دیکشنری فارسی به کره ای
کنفرانس
כנס
دیکشنری فارسی به عبری
کنفرانس
会议
دیکشنری فارسی به چینی
کنفرانس
会議
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کنفرانس
konferans
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کنفرانس
kongamano
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کنفرانس
การประชุม
دیکشنری فارسی به تایلندی
کنفرانس
সম্মেলন
دیکشنری فارسی به بنگالی
کنفرانس
کانفرنس
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنفرانس دادن
تصویر کنفرانس دادن
ایراد خطابه، سخنرانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافرانه
تصویر کافرانه
از روی کفر و بی دینی مانند کافران مثلاً چهرۀ کافرانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافرانه
تصویر کافرانه
مانند کافران ملحدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنتراس
تصویر کنتراس
قرار داد
فرهنگ لغت هوشیار
در کنار گرفتن: دست بگشاد و کنار انش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفران
تصویر کفران
ناسپاسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کفران
تصویر کفران
ناسپاسی نا سپاسی نا شکری: (از طریق هوا داری و محرمیت بر طرف شده قدم در بادیه غدر و کفران نهاد)، یا کفران نعمت. حق نشناسی نعمت دیگران: عاقبت اسکندر... بشامت کفران نعمت از اندک نفری روی بر تافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفران
تصویر کفران
((کُ))
ناسپاسی، ناشکری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفران
تصویر کفران
ناسپاسی کردن، نیکی های کسی را نادیده گرفتن، بی دینی، بی ایمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویدئو کنفرانس
تصویر ویدئو کنفرانس
Videoconference
دیکشنری فارسی به انگلیسی