- کندی
- مقابل تندی، کند بودن، آهستگی، مقابل تیزی، کند بودن
معنی کندی - جستجوی لغت در جدول جو
- کندی
- درختچه ایست از رده تک لپه ییها که سردسته تیره ای بنام کادی ها میباشد. این گیاه خاص مناطق گرم آسیا وافریقا واسترالیاست. ساقه اش از پوست صافی پوشیده شده است. ساقه مزبور در ارتفاع تقریبا دو متری از سطح زمین به سه شاخه منشعب میشود و هر یک از شاخه ها نیز همین انشعاب سه قسمتی را دارند. برگهایش دراز و در لبه ها و بمحاذات رگبرگ میانی دارای خارهای ریزی میباشد. بمناسبت شاخ و برگهای نسبه زیبایی که دارد یکی از گیاهان زینتی محسوب میشود و آنرا در گلخانه ها در گلدانهای بزرگ میکارند و جهت تزیین سالنها بکار میبرند کاذی کوره
- کندی ((کُ))
- کندا، دلیری، شجاعت
- کندی ((کُ دِ))
- حماقت، سستی، تنگدستی، فقر
- کندی
- Pokiness, Slowness
- کندی
- lentidão
- کندی
- Langsamkeit
- کندی
- powolność
- کندی
- медлительность
- کندی
- повільність , повільність
- کندی
- lentitud
- کندی
- lenteur
- کندی
- lentezza
- کندی
- traagheid
- کندی
- धीमापन
- کندی
- kelambanan, kelambatan
- کندی
- אִטִּיוּת , אִטִיוּת
- کندی
- のろさ , 遅さ
- کندی
- yavaşlık
- کندی
- polepole, uchelewaji
- کندی
- ความเชื่องช้า , ความช้า
- کندی
- ধীরগতি , ধীরগতি
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کمندی که بدان خفه میکنند
خردرشت
اسیر و زندانی، حبس
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
صمغی خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی سپاه ارجاسپ وزیر لهراسپ پادشاه کیانی
کمیت، مقداری، تعدادی
حفر کردن
خندق
زیرکی حیله گری، لاقیدی لاابالیگری، (تصوف) عمل رند