جدول جو
جدول جو

معنی کندپا - جستجوی لغت در جدول جو

کندپا
(کُ)
که پائی کند دارد. مقابل تیزتک:
کندپایم در حضور، اما زبان تیزم به مدح
تیزی شمشیر گویا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
دردا که بخت من چو زمین کندپای گشت
این کندپایی از فلک تیزگرد خاست.
خاقانی.
ایام سست رأی و قدر سخت گیر شد
اوهام کندپای و قدر تیزتاب شد.
خاقانی.
چو مردانه رو باشی و تیزپای
به شکرانه با کندپایان بپای.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کندا
تصویر کندا
فیلسوف، حکیم، کاهن، گندا، کنداگر
فرهنگ فارسی عمید
نام نوشابه که معرب آن قیدافه است، (فرهنگ رشیدی)، نام زنی است که پادشاه بردع بوده و او را نوشابه می گفتند و معرب آن قیدافه است، (برهان) (آنندراج)، نام زنی که پادشاه بردع بود، و نوشابه نیز گویند، و تازیان کیدپا را تازیگانیده و قیدافه گفته اند، (ناظم الاطباء)، رجوع به کید شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام نقاشی و مصوری بوده است. (برهان). اسم نقاشی است. (اوبهی). نام نقاشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کُ)
حکیم و فیلسوف و دانا و منجم. (برهان) (از ناظم الاطباء). دانا و حکیم. (آنندراج). فیلسوف و مهندس و دانا. (اوبهی). کاهن بود، اعنی آنکه چیزی از خود گوید. فیلسوف و دانا باشد. (صحاح الفرس چ طاعتی ص 27). فیلسوف و دانا و جادو و صاحب رأی. (لغت نامۀ اسدی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با این مثال که در صحاح الفرس یافتم در کلمه وخشور محقق شد که کندا به معنی حکیم و فیلسوف است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اوراق مانوی (پهلوی) ، ’گندی’ (سحر، احکام نجوم). فارسی ’کوندا’ (دانا، منجم، جادوگر، شجاع) ، پهلوی، ’کندای’... (حاشیۀ برهان چ معین) :
یکی حال از گذشته دی دگر زآن نامده فردا
همی گویند پنداری که وخشورند یا کندا.
دقیقی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
اگر جادوست از کارم بماند
وگر کنداست از چارم بماند.
(ویس و رامین از یادداشت ایضاً).
چون از خواب بیدار شدم کندآن (کنداآن) قریش را بپرسیدم. گفتند اگر این خواب تو دیده ای، به عز و کرم و بزرگی مخصوص گشتی و به جایگاهی رسیدی که هیچ آدمی را آن بزرگی نبوده است. (تاریخ سیستان چ بهار ص 50). و رجوع به کند و گندا در همین لغت نامه شود، به معنی شجاع و دلیر و پهلوان هم هست. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). هوبشمان ’کوندا’ را هم ریشه ’کند’ به معنی شجاع می داند. رجوع به کنداگر و کنداور شود. و در این صورت ’کندا’ به معنی شجاعت و دلیری است. مرکب از: صفت کند (شجاع) + آ (سازندۀ اسم معنی از صفت) ، قیاس شود با درازا، ستبرا، روشنا... (حاشیۀ برهان چ معین). مرحوم دهخدا در چندین یادداشت آرند: به این کلمه معنی حکیم داده اند به مناسبت آمدن آن با لفظ اندیشه در بیت عنصری. اگر شاهد منحصر به این بیت است کافی نیست چه به گمان می رسد این کلمه جزء اول کلمه گندآور باشد و دل و اندیشه را به معنی شجاعت آورده است... در نظم و نثر شاهد دیگری ندیده ام فقط جمال الدین عبدالرزاق همین معنی را از عنصری برده است و چون اطمینان به صحت معنی که در فرهنگها یافته، نکرده است در موردی نظیر مورد شعر عنصری به کار بسته است یعنی در عنصری متصف پیل است و در بیت جمال الدین بر مرکب که عادتاً مراد از آن اسب است. با اینکه کلمه زیرک هم در صفت مرکب (اسب) هست ولی نیک روشن است که تکیه برکتابهای لغت یعنی فرهنگهاست. و در مورد دیگر جز حیوان، جسارت استعمال آن را نکرده است (کذا).... به گمان من کندا از مادۀ کند و کندآور و کندآوری به معنی پهلوان و شجاع است چنانکه فرید احول در آن بیت گوید... (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
پیلان ترا رفتن بادست و تن کوه
دندان نهنگ و دل و اندیشۀ کندا.
عنصری.
حصاری به ز خرسندی ندیدم خویشتن را من
حصاری جز همین نگرفت از این پیش ایچ کندائی.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 458).
آفرین باد بر آن مرکب خوش رفتارت
که دل زیرک و اندیشۀ کندا دارد.
جمال الدین عبدالرزاق
لغت نامه دهخدا
تصویری از کندلا
تصویر کندلا
کندلی پارسی تازی گشته کندل اشه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندا
تصویر کندا
((کَ یا کُ))
دانا، حکیم، فیلسوف
فرهنگ فارسی معین
تندپو، جلد، سریع السیر، شاطر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سفره مار، مارچوبه، نوعی مار زرد قهوه ای که بی آزار است
فرهنگ گویش مازندرانی
چارچوب، قسمتی از چارچوب که درب بر آن می نشیند، ایوان
فرهنگ گویش مازندرانی