جدول جو
جدول جو

معنی کندذهنی - جستجوی لغت در جدول جو

کندذهنی
(کُ ذِ)
کودنی و کم هوشی. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). بلادت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کندذهن
تصویر کندذهن
کم هوش، کودن
فرهنگ فارسی عمید
(کُ ذِ)
کودن و کم هوش. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). دیریاب. دیرفهم. کودن. که درس دیر آموزد. بلید. کورذهن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مغفل. (منتهی الارب). و رجوع به کندذهنی شود
لغت نامه دهخدا
(کُ دُ)
منسوب به کندلان است که از قرای اصفهان می باشد. (الانساب سمعانی). منسوب به کندلان است که از قرای اصفهان می باشد و از آنجاست ابوطالب احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن یوسف بن دینار قرشی کندلانی الاصبهانی. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
منسوب به کندکین است که از قرای سغد سمرقند می باشد. (الانساب سمعانی). منسوب به کندکین است که از قرای دبوسیه از سغد سمرقند است و ازآنجاست ابوالحسن علی بن احمد بن الحسین بن ابی نصر بن الاشعث کندکینی. (از لباب الانساب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کُ فَ)
بلادت. کودنی. کندی. غباوت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عبش. (منتهی الارب). کودنی و بیهوشی و بی شعوری. (ناظم الاطباء). کندذهنی. دیرفهمی. (فرهنگ فارسی معین) : و کسلانی و بی نشاطی و فرامشتکاری و کندفهمی تولد کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(کُ دُ)
نسبت است مر کندران را. (از لباب الانساب) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
کم حافظگی. بیهوشی. (فرهنگ فارسی معین). دیریابی. بلادت. کندذهنی. کندفهمی. کندی. و رجوع به کورذهن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ذِ)
کندذهنی. کودنی. مقابل تندذهنی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
آنچه لایق کندن باشد: در مسجد نه کندنی است نه سوختنی. و رجوع به کندن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کند ذهنی
تصویر کند ذهنی
کم هوشی، کودنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندفهمی
تصویر کندفهمی
کند ذهنی دیر فهمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کند ذهن
تصویر کند ذهن
کند هوش کودن کم هوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندذهن
تصویر کندذهن
((کُ. ذِ))
کم هوش، کودن
فرهنگ فارسی معین
بلید، بی وقوف، بیهوش، کندفهم، کودن
متضاد: باهوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کودنی، ذهن کسل کننده
دیکشنری اردو به فارسی