جدول جو
جدول جو

معنی کنجشنج - جستجوی لغت در جدول جو

کنجشنج
(کَ شُ)
معبر زیرزمینی، کان و معدن. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، نقب در زیر دیوار. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) (از لسان العجم شعوری ج 2 ص 275 الف) :
به دیوار مستحکم صبر دل
کند دزد غم روز و شب کنجشنج.
ابوالمعالی (از لسان العجم شعوری ج 2 ص 275).
، راه سرپوشیده، گودال و خندق. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنشن
تصویر کنشن
کنش، کردار، کار، کنشت
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان کوهدشت است که در بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کُ لُ)
چین و شکنج. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
جنبیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). تحرک. (اقرب الموارد) ، سرگشته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تحیر. (اقرب الموارد) ، درست و نیکو حال گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تکبر نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ جِ)
طائرمعروف. (غیاث) (آنندراج). عصفور و گنجشک. (ناظم الاطباء). سوادیه. (منتهی الارب). رجوع به گنجشک شود، نام چوبی است در ساز. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ)
نوعی ازسماروغ باشد و آن رستنی است که از جاهای نمناک و عفن روید و تخم ندارد و بعضی گویند معرب کشنه است و آن گیاهی باشد. (برهان). نوعی از سماروغ که در ماورأالنهر و خراسان به وفور یافت شود. (دزی ج 2 ص 472). کشنک. کشمک. زریرا. (یادداشت مؤلف). نوعی است از سماروغ. (ترجمه صیدنه). کشنج از اقسام قطر یعنی سماروغ است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی باب هشتم از بخش نخستین از جزء دوم گفتار سوم از کتاب سوم). نوعی از کماه است...و آن مخدر بود و زنان از جهت فربهی در حلوا کنند و خورند و مست کننده بود و چون تر بود مقدار گردو بود کوچک و چون خشک شود از گردکان بزرگتر بود و اندرون وی مجوف بود و طبیعت آن سرد بود. (اختیارات بدیعی)
لغت نامه دهخدا
معبد یهودان (خصوصا)، عبادتگاه کافران (عموما) : تنها نه منم خانه دل بتکده کرده در هر قدمی صومعه ای هست و کنشتی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار