جدول جو
جدول جو

معنی کنتأو - جستجوی لغت در جدول جو

کنتأو
(کِ تَءْوْ)
از ’ک ت ء’ رسن سخت و قوی. (از تاج العروس) (منتهی الارب). الجمل الشدید. (اقرب الموارد) (محیط المحیط) (از متن اللغه). ریسمان سخت و محکم. (ناظم الاطباء) ، مرد کلان و انبوه ریش یا مرد نیکوریش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنتاکت
تصویر کنتاکت
برخورد، کشمکش، در علم الکتریک عامل هدایت جریان در دوشاخه، کلید، سرپیچ و مانند آن، اتصالی، در هنر عکاسی چاپ تصویر به روش تماس مستقیم فیلم با کاغذ حساس یا فیلم خام، در هنر عکاسی تصویری که به این طریق تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(کِ تَ ءَ)
از ’ک ت ء’ گیاهی است مانند جرجیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ)
تخم بیدانجیر است و به عربی حب الخروع خوانند. گرم و خشک است در دوم و مسهل بلغم باشد و قولنج را بگشاید. (برهان). تخم بیدانجیر است که مسهل بلغم است. (آنندراج) (انجمن آرا). کرچک و تخم بیدانجیر. (ناظم الاطباء). اسم فارسی حب الخروع است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کندا. کاهن: و بسیاری از این کنداو و فال گویان و زجر و کسانی که در شانه گوسفند نگرند. (مجمل التواریخ والقصص ص 103). رجوع به کندا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
رقت و آن مغموم به غم مردم بودن و به قدر حال در خیر و صلاح آن کوشیدن باشد. (برهان). شفقت و مهربانی و دلسوزی. (از ناظم الاطباء) ، تعزیت و تسلیت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ آ)
از ’ن ء ی’، جای دور. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جویچۀ گرداگرد خرگاه. (منتهی الارب). گودال ژرف که در دور خیمه می کنند جهت محافظت از آب باران. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ دَ ءْ)
مرد سبک و دلاورپیش درآینده در هر کار. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، پست بالای باریک تن پهناسر، مرد کلان سر. ج، سندأوون. (ناظم الاطباء) ، گرگ ماده. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ دَءْوْ)
نیک شجاع. (منتهی الارب). نیک شجاع پیش دست در جنگ. (ناظم الاطباء). مقدم و باجرأت. (از اقرب الموارد). عندأوه. رجوع به عندأوه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ تَءْلْ)
از ’ک ت ل’ کوتاه و نون زائد است. (منتهی الارب) (از تاج العروس ج 8 ص 94) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). کوتاه قامت. (آنندراج). کوتاه قامت و قصیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ دَءْوْ)
بدغذا، بداخلاق، مرد کوتاه بالا و گویند مرد بزرگ سر کوچک اندام لاغر. ج، قندأوون. (اقرب الموارد) ، کوتاه گردن سخت سر یا سبک سر، سخت. و بیشتر شتربدان موصوف شود. گویند: جمل قندأو، ای صلب، سریع: جمل قنداء، ای سریع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ صَ ءَ)
بر وزن جردحل، مرد ضعیف. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حِ ظَءْوْ)
کوتاه بالا. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ ثَءْوْ)
از ’ک ث ء’، رسن استوار. (منتهی الارب). ریسمان سخت و استوار. (ناظم الاطباء) ، بزرگ ریش سخت انبوه یا ریش نیکو. (منتهی الارب). مرد ریش انبوه یا ریش نیکو. (ناظم الاطباء). رجوع به کنتأو شود
لغت نامه دهخدا
(کِ دَءْوْ)
شتر درشت فربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کنجاو
تصویر کنجاو
جساس، تفحص کننده، متفحص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنتال
تصویر کنتال
کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنتاکت
تصویر کنتاکت
((کُ))
تماس، برخورد
فرهنگ فارسی معین
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری، کدام یک؟
فرهنگ گویش مازندرانی