رسن پوست نارجیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). لیف درخت نارجیل و از آن طناب کنند و بهترین نوع آن کنبار چینی است که رنگ سیاه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ریسمان که از پوست نارجیل سازند. (ناظم الاطباء)
رسن پوست نارجیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). لیف درخت نارجیل و از آن طناب کنند و بهترین نوع آن کنبار چینی است که رنگ سیاه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ریسمان که از پوست نارجیل سازند. (ناظم الاطباء)
جای انباشتن غله، ابزار، کالاهای تجاری و امثال آن، انباشته، بن مضارع انباشتن و انباردن و انباریدن، خس و خاشاک و سرگین چهارپایان و چیزهای دیگر که روی هم انباشته کرده باشند
جای انباشتن غله، ابزار، کالاهای تجاری و امثال آن، انباشته، بن مضارعِ انباشتن و انباردن و انباریدن، خس و خاشاک و سرگین چهارپایان و چیزهای دیگر که روی هم انباشته کرده باشند
نخاله و ثفل تخم کنجد و هر تخمی که روغن آن را کشیده باشند (برهان). کنجاره. کنجال. کنجاله. نخالۀ کنجد و امثال آن که روغن آن را کشیده باشند و ثفل آن باقی مانده باشد. (از فرهنگ رشیدی) (آنندراج). کنجاره. کسبه. (صحاح الفرس). کنجال. کسبه باشد ازکنجد مغز بادام و جوز و غیره. (لغت فرس اسد چ اقبال ص 151). کنجاره. (جهانگیری). در گناباد ’کونجه واره’. (از حاشیه برهان چ معین). آنچه بر جای ماند از چیزی چون روغن آن بیرون کنند مانند کرچک و بزرک و کنجد و بادام و امثال آنها. کسبه. کنجال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کنجار داده اند و به تدبیر روغنند. سوزنی (از یادداشت ایضاً)
نخاله و ثفل تخم کنجد و هر تخمی که روغن آن را کشیده باشند (برهان). کنجاره. کنجال. کنجاله. نخالۀ کنجد و امثال آن که روغن آن را کشیده باشند و ثفل آن باقی مانده باشد. (از فرهنگ رشیدی) (آنندراج). کنجاره. کُسبَه. (صحاح الفرس). کنجال. کسبه باشد ازکنجد مغز بادام و جوز و غیره. (لغت فرس اسد چ اقبال ص 151). کنجاره. (جهانگیری). در گناباد ’کونجه واره’. (از حاشیه برهان چ معین). آنچه بر جای ماند از چیزی چون روغن آن بیرون کنند مانند کرچک و بزرک و کنجد و بادام و امثال آنها. کسبه. کنجال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کنجار داده اند و به تدبیر روغنند. سوزنی (از یادداشت ایضاً)
الانبار. شهرکیست خرم و آبادان و بانعمت و بسیارمردم، مستقر ابوالعباس امیرالمؤمنین آنجا بوده است. (حدود العالم). از شهرهای آباد دورۀ ساسانی بود که اکنون خرابه های آن در 62 کیلومتری غربی بغداد دیده می شود. ایرانیان آنرا فیروزشاپور و یونانیان آنرا پریسابر می نامیدند زیرا از بناهای شاپور اول است در زمان حکومت اعراب اسم فیروزشاپوربر ولایتی که در اطراف آن بود اطلاق می شد، گویند باین جهت آنرا انبار گفتند که پادشاهان قدیم ایران گندم و جو و کاه برای لشکریان در آن شهر انبار و ذخیره می کردند. سفاح نخستین خلیفۀ عباسی این شهر را چندی مقر خویش قرار داد و در قصری که در آنجا ساخت مرد. برادرش منصور نیز مدتی در آن شهر زندگانی کرد و از آنجابه بغداد که ساختمان پایتخت جدید عباسیان در آنجا شروع شده بود منتقل شد. حمدالله مستوفی گوید: ’آنرا لهراسف کیانی ساخت جهت زندان اسیران که بخت النصر از بیت المقدس آورده بود بدین سبب انبار گویند. شاپور ذوالاکتاف تجدید عمارت آن کرد و سفاح خلیفۀ اول بنی عباس در آن جا عمارت عالی کرد و دارالملک ساخت دور باروش پنج هزار گام است. اهمیت انبار از این جهت است که در سراولین نهر بزرگی که قابل کشتیرانی بود و از فرات جدا می شد و در محل فرضۀ جنوب شهر مدور به دجله می ریخت واقع بود. (از سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 72). انبار در سال 12 هجری بدست خالد بن ولید فتح شد. (قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1046). و رجوع به همین کتاب شود، دستگاه الکتریکی که می توان مقداری برق در آن ذخیره کرد و بهنگام لزوم از آن پس گرفت و آن انواع بسیار دارد مانند انبارۀ سربی و غیره. آکومولاتور. (از فرهنگ فارسی معین، ذیل آکومولاتور)
الانبار. شهرکیست خرم و آبادان و بانعمت و بسیارمردم، مستقر ابوالعباس امیرالمؤمنین آنجا بوده است. (حدود العالم). از شهرهای آباد دورۀ ساسانی بود که اکنون خرابه های آن در 62 کیلومتری غربی بغداد دیده می شود. ایرانیان آنرا فیروزشاپور و یونانیان آنرا پریسابر می نامیدند زیرا از بناهای شاپور اول است در زمان حکومت اعراب اسم فیروزشاپوربر ولایتی که در اطراف آن بود اطلاق می شد، گویند باین جهت آنرا انبار گفتند که پادشاهان قدیم ایران گندم و جو و کاه برای لشکریان در آن شهر انبار و ذخیره می کردند. سفاح نخستین خلیفۀ عباسی این شهر را چندی مقر خویش قرار داد و در قصری که در آنجا ساخت مرد. برادرش منصور نیز مدتی در آن شهر زندگانی کرد و از آنجابه بغداد که ساختمان پایتخت جدید عباسیان در آنجا شروع شده بود منتقل شد. حمدالله مستوفی گوید: ’آنرا لهراسف کیانی ساخت جهت زندان اسیران که بخت النصر از بیت المقدس آورده بود بدین سبب انبار گویند. شاپور ذوالاکتاف تجدید عمارت آن کرد و سفاح خلیفۀ اول بنی عباس در آن جا عمارت عالی کرد و دارالملک ساخت دور باروش پنج هزار گام است. اهمیت انبار از این جهت است که در سراولین نهر بزرگی که قابل کشتیرانی بود و از فرات جدا می شد و در محل فرضۀ جنوب شهر مدور به دجله می ریخت واقع بود. (از سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 72). انبار در سال 12 هجری بدست خالد بن ولید فتح شد. (قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1046). و رجوع به همین کتاب شود، دستگاه الکتریکی که می توان مقداری برق در آن ذخیره کرد و بهنگام لزوم از آن پس گرفت و آن انواع بسیار دارد مانند انبارۀ سربی و غیره. آکومولاتور. (از فرهنگ فارسی معین، ذیل آکومولاتور)
مخفف این بار. این مرتبه. (از آنندراج) : مدتی دیگر بگذشت انبار مسجد بتمامی صد هرس رسانید. (فردوس المرشدیه ص 28 از فرهنگ فارسی معین). انبار دلم بخویش ار میماند این کاوش غصه در جگر می ماند این درد نه همچو دردهای دگر است این غم نه بغمهای دگر می ماند. ملک طیفور (از آنندراج)
مخفف این بار. این مرتبه. (از آنندراج) : مدتی دیگر بگذشت انبار مسجد بتمامی صد هرس رسانید. (فردوس المرشدیه ص 28 از فرهنگ فارسی معین). انبار دلم بخویش ار میماند این کاوش غصه در جگر می ماند این درد نه همچو دردهای دگر است این غم نه بغمهای دگر می ماند. ملک طیفور (از آنندراج)
والنتین. ادیب فرانسوی که در پاریس متولدشد و در همانجا درگذشت (1603- 1675 میلادی). او در خانه خود اولین بار نخستین اعضای آکادمی فرانسه را گردهم آورد. و در سال 1635 میلادی آنگاه که این جمعیت به وسیلۀ نامه هایی تشکیلات خود را اعلام داشت کنرار به سردبیری دائمی آکادمی فرانسه انتخاب گردید. او همچنین مشاور محرمانۀ پادشاه هم بود. او در ایام حیاتش فقطبه خواندن متون و استخراج آنها پرداخت و تقریباً چیزی انتشار نداد. از او نامه ها و خاطراتی باقی ماند نوشته های او در چهل و دو مجلد در کتاب خانه آرسنال محفوظ ماند. ’بوالو’ در بارۀ وی گفته: ’من سکوت احتیاطآمیز کنرار را سرمشق خود قرار می دهم’. (از لاروس)
والنتین. ادیب فرانسوی که در پاریس متولدشد و در همانجا درگذشت (1603- 1675 میلادی). او در خانه خود اولین بار نخستین اعضای آکادمی فرانسه را گردهم آورد. و در سال 1635 میلادی آنگاه که این جمعیت به وسیلۀ نامه هایی تشکیلات خود را اعلام داشت کنرار به سردبیری دائمی آکادمی فرانسه انتخاب گردید. او همچنین مشاور محرمانۀ پادشاه هم بود. او در ایام حیاتش فقطبه خواندن متون و استخراج آنها پرداخت و تقریباً چیزی انتشار نداد. از او نامه ها و خاطراتی باقی ماند نوشته های او در چهل و دو مجلد در کتاب خانه آرسنال محفوظ ماند. ’بوالو’ در بارۀ وی گفته: ’من سکوت احتیاطآمیز کنرار را سرمشق خود قرار می دهم’. (از لاروس)
خانه. (صحاح الفرس، ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). به معنی خانه است که به عربی بیت خوانند. (برهان). خانه و منزل و بیت. (ناظم الاطباء) ، و بارگاه را نیز گویند. (برهان) ، زردشت گفته است که روزگار کهن بارها کرده است و به هر باری گونه ای آفریده است چون آسمان و زمین و گیاه و جانوران و جهان را با مردم به سالی آفرید. و هرکی از این کهن بارها پنج روز است و نامشان هم کهن بار است به اضافۀ اول و دویم، همچو کهن بار اول، کهن بار دویم و کهن بار سیم، و فارسیان به هر کهن باری جشنی سازند و عید کنند... (برهان). گاه انبار است و به کاف فارسی است، در برهان در این مقام آورده: خطاست در کاف عجمی به شرح به معنی وقت و گاه است نه انبار کاه که در کاف عربی نوشته شود چنانکه در کاوه سهو کرده اند. (آنندراج) (انجمن آرا). صحیح ’گهنبار’ است. مخفف ’گاهنبار’. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به گاه بارها و گهنبار و التفهیم متن و حاشیۀ ص 260 و خرده اوستا تألیف پورداود ص 215 به بعد شود
خانه. (صحاح الفرس، ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). به معنی خانه است که به عربی بیت خوانند. (برهان). خانه و منزل و بیت. (ناظم الاطباء) ، و بارگاه را نیز گویند. (برهان) ، زردشت گفته است که روزگار کهن بارها کرده است و به هر باری گونه ای آفریده است چون آسمان و زمین و گیاه و جانوران و جهان را با مردم به سالی آفرید. و هرکی از این کهن بارها پنج روز است و نامشان هم کهن بار است به اضافۀ اول و دویم، همچو کهن بار اول، کهن بار دویم و کهن بار سیم، و فارسیان به هر کهن باری جشنی سازند و عید کنند... (برهان). گاه انبار است و به کاف فارسی است، در برهان در این مقام آورده: خطاست در کاف عجمی به شرح به معنی وقت و گاه است نه انبار کاه که در کاف عربی نوشته شود چنانکه در کاوه سهو کرده اند. (آنندراج) (انجمن آرا). صحیح ’گهنبار’ است. مخفف ’گاهنبار’. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به گاه بارها و گهنبار و التفهیم متن و حاشیۀ ص 260 و خرده اوستا تألیف پورداود ص 215 به بعد شود
مونتبارد. مرکز ولایتی در ایالت ’کت دور’ که برکنار کانال ’بورگونی ’ واقع است و 7332 تن سکنه و کار خانه ذوب فلزات دارد و موطن بوفون نویسندۀ فرانسوی است. این ولایت از 12 بخش و 245 دهستان تشکیل یافته و 73222 تن سکنه دارد. (از لاروس)
مونتبارد. مرکز ولایتی در ایالت ’کت دور’ که برکنار کانال ’بورگونْی ْ’ واقع است و 7332 تن سکنه و کار خانه ذوب فلزات دارد و موطن بوفون نویسندۀ فرانسوی است. این ولایت از 12 بخش و 245 دهستان تشکیل یافته و 73222 تن سکنه دارد. (از لاروس)
پارسی تازی گشته تنبور تنبور، جمع طنابیر یا طنبور ترکی. یکی از آلات زهی و آن سازی بود که کاسه و سطح آن کوچکتر از کاسه و سطح طنبور شروانیان بود یا طنبور شروانی. یکی از آلات زهی که به سطح آن بلند و بر روی دو وتر می بستند و بر ساعد آن پرده ها قرار می گرفت. یا طنبور میزانی. طنبور بغدادی دراز گردن
پارسی تازی گشته تنبور تنبور، جمع طنابیر یا طنبور ترکی. یکی از آلات زهی و آن سازی بود که کاسه و سطح آن کوچکتر از کاسه و سطح طنبور شروانیان بود یا طنبور شروانی. یکی از آلات زهی که به سطح آن بلند و بر روی دو وتر می بستند و بر ساعد آن پرده ها قرار می گرفت. یا طنبور میزانی. طنبور بغدادی دراز گردن