جدول جو
جدول جو

معنی کنارشبی - جستجوی لغت در جدول جو

کنارشبی
(کَ / کِ شَ)
طلوع صبحی. کوکبی که دیده شود به صبح. (مفاتیح از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و این چیز است علویان را خاصه زیرا که بوقت فروشدن آفتاب همی برآیند اندر آن حال و اما پارسیان را کنارشبی خواندندی ولیکن این نام بر حالی فکندندی که هم علویان را بود و هم سفلیان را و آن تغریب است که او را هم کنارشبی خواندندی. و مغرب با وی یاد کردندی تا فرق بوده میان او و آن. (التفهیم ص 463)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انارشی
تصویر انارشی
آنارشی، هرج و مرج، بی نظمی، وضع جامعه ای که در آن دولت و قانون وجود نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنارشی
تصویر آنارشی
هرج و مرج، بی نظمی، وضع جامعه ای که در آن دولت و قانون وجود نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(کِ شَ)
یکی از دهستانهای بخش بردسکن شهرستان کاشمر است. از شمال به قسمتی از کوه سرخ بخش ششتمد شهرستان سبزوار، ازخاور به بخش خلیل آباد، از جنوب به کوه نمک، از باختر به دهستان کوه پایه و برکال محدود است. این دهستان از 47 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و در حدود 23495 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
هرج و مرج. بی نظمی.
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
مبال. آبخانه. مبرز. مستراح. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کنارآب رفتن، مستراح رفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج، در 12 هزارگزی جنوب غرب روانسر و کنار راه سنجابی به جوانرود ودر دشت سردسیر قرار دارد، آبش از رود خانه دولت آبادو محصولش غلات و دیم و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد و در تابستان با اتومبیل میتوان رفت، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 450)
لغت نامه دهخدا
(کُ / کَ رَ)
مقام مرزبانی. سرحدداری. حکومت. (از فهرست ولف) :
چو بی ارز را نام دادیم و ارز
کنارنگی و پیل و مردان و مرز.
فردوسی.
به دیدار پیران و فرهنگیان
بزرگان که اند از کنارنگیان.
فردوسی.
رجوع به ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 189 و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آنارشی
تصویر آنارشی
فرانسوی بنگرید به انارشی
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته قناری بنگرید به قناری از کیناری هندی کدو سنتور سنتور هندی از سازها منسوب به کنار کرانی. یکی از انواع سنتور دستی که بجای کاسه طنین دارای کدو های میان تهی است که بقطعه چوبی نصب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنارشی
تصویر آنارشی
اغتشاش، هرج و مرج، بی نظمی، بی سروسامانی، خودسری مردم، وضع مملکتی که قانون نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
آشوب، بلوا، بی قانونی، بی نظمی، هرج ومرج، هردمبیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از کناری
تصویر کناری
Nextdoor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کناری
تصویر کناری
voisin
دیکشنری فارسی به فرانسوی
در کنار، خارج از گذرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
زایمان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کناری
تصویر کناری
পাশের
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کناری
تصویر کناری
ข้างบ้าน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کناری
تصویر کناری
이웃의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کناری
تصویر کناری
jirani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کناری
تصویر کناری
kapı komşusu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کناری
تصویر کناری
隣の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کناری
تصویر کناری
邻近的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کناری
تصویر کناری
שׁוֹכֵן בַּשְּׁכִּיוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کناری
تصویر کناری
sąsiedni
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کناری
تصویر کناری
tetangga
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کناری
تصویر کناری
पड़ोसी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کناری
تصویر کناری
buurman
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کناری
تصویر کناری
vicino di casa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کناری
تصویر کناری
vecino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کناری
تصویر کناری
сусідній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کناری
تصویر کناری
соседний
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کناری
تصویر کناری
nachbarlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کناری
تصویر کناری
vizinho
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کناری
تصویر کناری
ہمسایہ
دیکشنری فارسی به اردو