دعای کمیل. نام دعایی از ادعیۀ مأثوره است منسوب به کمیل بن زیاد النخعی که گویند از امیرالمؤمنین علی (ع) فراگرفته است و آغاز می شود به: اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شی ٔ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل شود
دعای کمیل. نام دعایی از ادعیۀ مأثوره است منسوب به کمیل بن زیاد النخعی که گویند از امیرالمؤمنین علی (ع) فراگرفته است و آغاز می شود به: اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شی ٔ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل شود
ابن زیاد نخعی. از اصحاب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام. (ناظم الاطباء). ابن زیاد بن نهیک النخعی، تابعی و از ثقات اصحاب علی بن ابی طالب (ع) است. شریف و میان قوم خویش مطاع بود. در جنگ صفین همراه علی (ع) بود، در کوفه سکونت اختیار کرد و به وسیلۀ حجاج کشته شد. احادیثی از او نقل شده است.. صاحب سر علی بن ابی طالب (ع) است که بعض فرق صوفیه سلسلۀ خرقۀ خود را بدو منتهی کنند و دعای کمیل منسوب به اوست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به روضات الجنات ص 537 شود
ابن زیاد نخعی. از اصحاب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام. (ناظم الاطباء). ابن زیاد بن نهیک النخعی، تابعی و از ثقات اصحاب علی بن ابی طالب (ع) است. شریف و میان قوم خویش مطاع بود. در جنگ صفین همراه علی (ع) بود، در کوفه سکونت اختیار کرد و به وسیلۀ حجاج کشته شد. احادیثی از او نقل شده است.. صاحب سر علی بن ابی طالب (ع) است که بعض فرق صوفیه سلسلۀ خرقۀ خود را بدو منتهی کنند و دعای کمیل منسوب به اوست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به روضات الجنات ص 537 شود
تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تمام گردانیدن و نیکو کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تمام گردانیدن. و با لفظ دادن مستعمل. (آنندراج). کامل گردانیدن و نیکو کردن. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح تصوف) از فنون تصوف سراویل یا سلاح دادنست و آن بعد از شد و پیش از شد تواند بود. چون کبیر شایستگی آن یابد. (نفایس الفنون علم تصوف). رجوع به فتوت و کبیر و شد شود، (اصطلاح بیان) نزد علماء معانی بیان عبارت از احتراس است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و چون شاعر معنیی بگوید و بر اثر آن معنیی دیگر بیارد که معنی اول را تمامترگرداند آن را تکمیل خوانند چنانک بلفرج گفته است: شد ممکن در جهان هر کو بساطش بوسه داد و آن دهد بوسه بساطش کز در تمکین بود. در مصراع اول معنی بزرگی ممدوح تمام گفت که هرکس بساط او را بوسه دهد ممکن شود در جهان و در مصراع دوم کمال آن بزرگی بازنمود و گفت کسانی بحضرت او تواند رسید و شرف تقبیل بساط او یافت که استحقاق تمکین و احترام دارند و این سعادت هرکس را مسلم نباشد. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 265). رجوع به احتراس شود، (اصطلاح ریاضی) نزد محاسبان عملی باشد که در علم جبر و مقابله مستعمل است و آن مقابل رد است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به رد و همین کتاب شود، در فن معما قسمی از اعمال معمائیه و برابر تحصیل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به معما شود
تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تمام گردانیدن و نیکو کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تمام گردانیدن. و با لفظ دادن مستعمل. (آنندراج). کامل گردانیدن و نیکو کردن. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح تصوف) از فنون تصوف سراویل یا سلاح دادنست و آن بعد از شد و پیش از شد تواند بود. چون کبیر شایستگی آن یابد. (نفایس الفنون علم تصوف). رجوع به فتوت و کبیر و شد شود، (اصطلاح بیان) نزد علماء معانی بیان عبارت از احتراس است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و چون شاعر معنیی بگوید و بر اثر آن معنیی دیگر بیارد که معنی اول را تمامترگرداند آن را تکمیل خوانند چنانک بلفرج گفته است: شد ممکن در جهان هر کو بساطش بوسه داد و آن دهد بوسه بساطش کز در تمکین بود. در مصراع اول معنی بزرگی ممدوح تمام گفت که هرکس بساط او را بوسه دهد ممکن شود در جهان و در مصراع دوم کمال آن بزرگی بازنمود و گفت کسانی بحضرت او تواند رسید و شرف تقبیل بساط او یافت که استحقاق تمکین و احترام دارند و این سعادت هرکس را مسلم نباشد. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 265). رجوع به احتراس شود، (اصطلاح ریاضی) نزد محاسبان عملی باشد که در علم جبر و مقابله مستعمل است و آن مقابل رد است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به رد و همین کتاب شود، در فن معما قسمی از اعمال معمائیه و برابر تحصیل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به معما شود