- کمیت
- چندی
معنی کمیت - جستجوی لغت در جدول جو
- کمیت
- اسبی که رنگش بین سیاهی و سرخی است، اسب
- کمیت
- مقدار چیزی که سنجیده یا شمرده شود، اندازه، مقدار، چندی
- کمیت
- چندی، مقابل کیفیت، اندازه، مقدار، چیزی که سنجیده یا شمرده شود
- کمیت ((کَ مُِ یَُ))
- اندازه، مقدار
- کمیت
- اسب سرخ رنگ که به سیاهی زند، کسی لنگ بودن در انجام کاری کم مایه و ناتوان بودن، شراب لعل انگوری که به سیاهی می زند
- کمیت
- Quantity
- کمیت
- quantidade
- کمیت
- Menge
- کمیت
- ilość
- کمیت
- количество
- کمیت
- кількість
- کمیت
- cantidad
- کمیت
- quantité
- کمیت
- quantità
- کمیت
- hoeveelheid
- کمیت
- मात्रा
- کمیت
- kuantitas
- کمیت
- كمّيّةٌ
- کمیت
- kiasi
- کمیت
- ปริมาณ
- کمیت
- পরিমাণ
- کمیت
- مقدار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هیئتی از افراد که برای رسیدگی، تحقیق و تهیۀ گزارش در مورد موضوعی به کار گمارده شوند، در دورۀ جمهوری اسلامی، سازمانی که برای مبارزه با نیروهای ضدانقلاب و مفاسد اجتماعی تشکیل شد
در تازی نیامده چندگی دارای کمیت بودن: کمیتی و مانند گی یکی است بعرضی
اجتماع اعضا انتخاب شده در یک مجمع یا مجلس است که برای مطالعه و بررسی امر خاصی صورت میگیرد
((کُ تَ یا تِ))
فرهنگ فارسی معین
انجمن، حزب، هیئتی از افراد که برای رسیدگی، پژوهش، اقدام یا تهیه گزارش در مورد کاری تعیین می شود، کارگروه (واژه فرهنگستان)
داوری
داوری بین دو یا چند تن