جدول جو
جدول جو

معنی کمچیل - جستجوی لغت در جدول جو

کمچیل
چوب سوخته ای که مغز وسط آن زغال نشده است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمیل
تصویر کمیل
(پسرانه)
نام پسر زیاد از یاران علی (ع)، نام دعایی است منسوب به کمیل پسر زیاد
فرهنگ نامهای ایرانی
(کُ مَ)
از نام های عرب است، کمیله بالتاء مثله. (منتهی الارب) (آنندراج). از اعلام است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ)
دعای کمیل.
نام دعایی از ادعیۀ مأثوره است منسوب به کمیل بن زیاد النخعی که گویند از امیرالمؤمنین علی (ع) فراگرفته است و آغاز می شود به: اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شی ٔ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ)
ابن زیاد نخعی. از اصحاب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام. (ناظم الاطباء). ابن زیاد بن نهیک النخعی، تابعی و از ثقات اصحاب علی بن ابی طالب (ع) است. شریف و میان قوم خویش مطاع بود. در جنگ صفین همراه علی (ع) بود، در کوفه سکونت اختیار کرد و به وسیلۀ حجاج کشته شد. احادیثی از او نقل شده است.. صاحب سر علی بن ابی طالب (ع) است که بعض فرق صوفیه سلسلۀ خرقۀ خود را بدو منتهی کنند و دعای کمیل منسوب به اوست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به روضات الجنات ص 537 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تمام. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) : رجل کمیل، مرد کامل و تمام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به لهجۀ مردم طهران، تخمی که در جایی نهند تا مرغ همیشه بدانجا تخم نهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مچی (م ) و مچر شود
لغت نامه دهخدا
کاهیده کامل - و - پاژ نام یکی از پیروان علی (ع) - و - نام ازبایی (دعا) است
فرهنگ لغت هوشیار
شلاق
فرهنگ گویش مازندرانی