کماچه. تختۀ گرد سوراخ دار که بر ستون خیمه محکم کنند و چادر خیمه را روی آن کشند و آن را کلیچه نیز نامند. (ناظم الاطباء). کماج. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به معنی آخر کماج شود
کماچه. تختۀ گرد سوراخ دار که بر ستون خیمه محکم کنند و چادر خیمه را روی آن کشند و آن را کلیچه نیز نامند. (ناظم الاطباء). کماج. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به معنی آخر کماج شود
تاریکی بینایی. (از تاج العروس ج 7 ص 322) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خارش و سرخی چشم. (از تاج العروس ج 7 ص 322) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). جرب و سرخی است در چشم و یا ورم پلکها و گویند خارشی است که پلک چشم را می گیرد و بدان سبب سرخ می گردد. (از اقرب الموارد). کمنه، بادی غلیظ باشد اندر پلک و خداوند این علت هرگاه که از خواب بیدار شود، پندارد که اندر چشم او خاک است یا ریگ. (ذخیره خوارزمشاهی) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
تاریکی بینایی. (از تاج العروس ج 7 ص 322) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خارش و سرخی چشم. (از تاج العروس ج 7 ص 322) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). جرب و سرخی است در چشم و یا ورم پلکها و گویند خارشی است که پلک چشم را می گیرد و بدان سبب سرخ می گردد. (از اقرب الموارد). کمنه، بادی غلیظ باشد اندر پلک و خداوند این علت هرگاه که از خواب بیدار شود، پندارد که اندر چشم او خاک است یا ریگ. (ذخیره خوارزمشاهی) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
تکۀ گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند. (فرهنگ فارسی معین). - کباب کنجه، کبابی که قطعات گوشت را بر سیخ کرده سرخ کنند. مقابل کوبیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قسمی کباب که عبارتست از قطعات گوشت کوچک به سیخ کشیده. (فرهنگ فارسی معین)
تکۀ گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند. (فرهنگ فارسی معین). - کباب کنجه، کبابی که قطعات گوشت را بر سیخ کرده سرخ کنند. مقابل کوبیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قسمی کباب که عبارتست از قطعات گوشت کوچک به سیخ کشیده. (فرهنگ فارسی معین)
کنچه. خر الاغی را گویند که زیر دهانش ورم کرده باشد، خر الاغ دم بریده را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خر دم بریده و به تازی ابتر گویند. (اوبهی). خر دم بریده. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (فرهنگ فارسی معین) : ندانی ای به عقل اندر خر کنجه به نادانی که با نر شیر برناید سترون گاو ترخانی. غضایری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کنچه. خر الاغی را گویند که زیر دهانش ورم کرده باشد، خر الاغ دم بریده را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خر دم بریده و به تازی ابتر گویند. (اوبهی). خر دم بریده. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (فرهنگ فارسی معین) : ندانی ای به عقل اندر خر کنجه به نادانی که با نر شیر برناید سترون گاو ترخانی. غضایری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نا تنک شیرین که از آرد گندم و غیر آن و شکر پزند، تخته ای باشد گرد و میان سوراخ که بر سر ستون خیمه محکم کنند و چادر خیمه را بر روی آن کشند (و آن شبیه بنان کماج است) کلیجه خیمه کماجه: (کماج خیمه را ماند که نتوان ز وی کندن بد ندان نیم ذره)، (جامی)
نا تنک شیرین که از آرد گندم و غیر آن و شکر پزند، تخته ای باشد گرد و میان سوراخ که بر سر ستون خیمه محکم کنند و چادر خیمه را بر روی آن کشند (و آن شبیه بنان کماج است) کلیجه خیمه کماجه: (کماج خیمه را ماند که نتوان ز وی کندن بد ندان نیم ذره)، (جامی)