جدول جو
جدول جو

معنی کمشچه - جستجوی لغت در جدول جو

کمشچه
(کَ)
دهی از دهستان برخوار است که در بخش حومه شهرستان اصفهان واقع است و 1393 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمیچه
تصویر کمیچه
کرم شب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، آتشک، چراغک، شب چراغک، یراعه، شب افروز، شب فروز، کاونه، آتشیزه، شب تاب، کرم شب افروز، چراغینه، ولدالزّنا
در موسیقی کمانچه
فرهنگ فارسی عمید
(کَ چَ / چِ)
کمان کوچک. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، به معنی کمانچه است که ساز معروف و مشهور باشد. (برهان) (آنندراج). کمانچه که می نوازند. (ناظم الاطباء). کمانچه. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمانچه شود، کرم شب تاب را نیز گویند که جانورکی است پرنده و شبها پایین تنه او مانند شرارۀ آتش می درخشد و به عربی یراع گویندش. (برهان) (از آنندراج). کرم شب تاب. (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). مگس شب تاب. آتشیزه. یراع. یراعه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ چَ / چِ)
به لغت زند و پازند ملخ را گویند و به عربی جراد خوانند. (برهان) (آنندراج). به لغت زند و پازند ملخ. (ناظم الاطباء). هزوارش کمکه، کمجه به معنی ملخ است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ چَ / چِ)
قاشق. چمچه. کفچه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ظاهراً تحریفی است از چمچه به معنی قاشق بزرگ و چیزهایی مانند آن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده).
- کمچه زدن،تسویط قدر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بهم زدن محتویات دیگ با کمچه.
- امثال:
آنچه در دیگ است به کمچه می آید، عاقبت این راز آشکار خواهد شد. (امثال و حکم ج 1 ص 50).
دیشب همه شب کمچه زدی کو حلوا. نظیر: آنقدر چریدی کو دمبه ات. یعنی با اینکه دعوی کنی در فلان خدمت یا سفر سود بسیار برده ای، آثار غنا در تو مشهود نیست. (امثال و حکم ج 2 ص 848، ج 1 ص 58) ، ماله مانندی که گل را بدان پهن کنند بر روی خشت. چمچه. بیلچه. مسحات. مقحات. مجرفه. استام. خاک انداز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام یکی از افزارهای بنایی است که بنا با آن گل (و غالباً چیزهای تند و تیز و مضر برای دست مانند سیمان و آهک و ساروج) را برداشته روی کار می ریزد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده) ، قاشقک. مضراب سنتور، آلت موسیقی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ مِ شَ)
گوسپند کوتاه سرپستان یا خردپستان. (از منتهی الارب) (آنندراج) : شاه کمشه، گوسپند کوتاه سرپستان یا خرد پستان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نا تنک شیرین که از آرد گندم و غیر آن و شکر پزند، تخته ای باشد گرد و میان سوراخ که بر سر ستون خیمه محکم کنند و چادر خیمه را بر روی آن کشند (و آن شبیه بنان کماج است) کلیجه خیمه کماجه: (کماج خیمه را ماند که نتوان ز وی کندن بد ندان نیم ذره)، (جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیچه
تصویر کمیچه
کمان کوچک، کرم شب تاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمچه
تصویر کمچه
قاشق، کفچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیچه
تصویر کمیچه
کمانچه کوچک، کرم شب تاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمچه
تصویر کمچه
قاشق
فرهنگ واژه فارسی سره