جدول جو
جدول جو

معنی کمزار - جستجوی لغت در جدول جو

کمزار
(کُ)
شهرکی است از نواحی عمان بر ساحل دریا در میان دره و آب آن از چشمه های شیرین و روان تأمین می گردد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مزار
تصویر مزار
جای زیارت، زیارتگاه، گور، آرامگاه
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
ریسمانی باشد که آن را از لیف خرما سازند. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بوجار و کسی که غله را پاک و پاکیزه می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان شفت است که در بخش مرکزی شهرستان فومن واقع است و 1045 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
زالزالک وحشی. ولیک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ولیک را در هیجان کمار گویند. (جنگل شناسی ج 2 ص 236). و رجوع به ولیک و زالزالک شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
کوه مار. دهی از دهستان دیزمار باختری است که در بخش ورزقان شهرستان اهر است و 1778 تن سکنه دارد. این ده در دو محل به فاصله پانصد گز به نام کمار بالا (علیا) و کمار پایین (سفلی) معروف است. سکنه کمار بالا 1162 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان ده سردبخش بافت شهرستان سیرجان، در 88 هزارگزی جنوب بافت و دوهزارگزی غرب راه دولت آباد به بافت، در منطقۀ کوهستانی معتدل واقع و دارای یکصدتن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت است. مقبرۀ یکی از شیوخ زیارتگاه این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کمبار
تصویر کمبار
ریسمانی است که آنرا از لیف خرما سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزار
تصویر مزار
زیارت کردن، قبر، زیارتگاه، گور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزار
تصویر مزار
((مَ))
گور، قبر، به ویژه قبری که زیارتگاه باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزار
تصویر مزار
قبر
فرهنگ واژه فارسی سره
آرامگاه، تربت، حرم، خاک جا، قبر، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مقبره، ضریح، زیارتگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قبرستان، گورستان، قبر
فرهنگ گویش مازندرانی
سست، ضعیف
دیکشنری اردو به فارسی