جدول جو
جدول جو

معنی کمرکش - جستجوی لغت در جدول جو

کمرکش
بالای کوه، کمر کوه، شجاع و دلیر، پهلوان
تصویری از کمرکش
تصویر کمرکش
فرهنگ فارسی عمید
کمرکش((~. کِ))
دامنه کوه و تپه، شجاع، دلیر، دلاور
تصویری از کمرکش
تصویر کمرکش
فرهنگ فارسی معین
کمرکش
چوب هایی به کلفتی تقریبی ده در ده سانتی متر و بلندی سه تا.، نیمه راه سربالایی کوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کو کَ)
دهی از دهستان قائدرحمت است که در بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد واقع است و 855تن سکنه دارد که از طایفۀ قائدرحمت هستند و زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَ فُ)
آنکه کور را دست گرفته راه ببرد. (آنندراج) :
نرگس بی دیده روان کوروش
خار عصا، باد خزان کورکش.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کمر کش
تصویر کمر کش
شجاع دلیر دلاور (سرکش) : (کمر کشان سپه را جدا جدا هر روز کمر برهنه بمنزل شدی ز حلیه زر)، (فرخی)، دامنه کوه و تپه
فرهنگ لغت هوشیار
طناب کلفت که یک سر آن به کار یعنی تار پارچه وصل است و سر دیگر.، دو ریسمان بلندی که شاخ گاو نر را به دسته ی خیش می بندند و
فرهنگ گویش مازندرانی