جدول جو
جدول جو

معنی کمدین - جستجوی لغت در جدول جو

کمدین
هنرپیشه ای که در نمایشنامه و فیلم های طنزآمیز با اعمال، رفتار و گفتار خود باعث خنده می شود
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
فرهنگ فارسی عمید
کمدین
(کُ مِ یَ)
هنرپیشه ای که در نمایشنامه های کمدی بازی کند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمدی شود
لغت نامه دهخدا
کمدین
هنرپیشه که در نمایشنامه های کمدی بازی میکند
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
فرهنگ لغت هوشیار
کمدین
((کُ مِ دِ یَ))
هنرپیشه ای که بیشتر نقش های کمدی بازی می کند
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
فرهنگ فارسی معین
کمدین
ممثّل كوميديّ
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به عربی
کمدین
Comedian
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کمدین
comédien
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کمدین
комик
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به روسی
کمدین
مزاحیہ اداکار
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به اردو
کمدین
comediante
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کمدین
Komiker
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به آلمانی
کمدین
komik
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به لهستانی
کمدین
นักแสดงตลก
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به تایلندی
کمدین
কমেডিয়ান
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به بنگالی
کمدین
комік
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کمدین
mchekeshaji
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کمدین
komedyen
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کمدین
コメディアン
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کمدین
קומיקאי
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به عبری
کمدین
코미디언
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به کره ای
کمدین
pelawak
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کمدین
हास्य कलाकार
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به هندی
کمدین
komiek
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به هلندی
کمدین
comico
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کمدین
comediante
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کمدین
喜剧演员
تصویری از کمدین
تصویر کمدین
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامدین
تصویر کامدین
(پسرانه)
خواسته دین
فرهنگ نامهای ایرانی
(کُ)
جامۀ پشمی که که کوردین هم گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دستور برزو قیام الدین که در سال 1636 میلادی نسخۀ بسیار خوبی از زرآتشت نامه را نوشته است و از روی همان نسخه زراتشت نامه بانگلیسی ترجمه شده است، (مزدیسنا ص 476)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شهر ساختن. (تاج المصادر بیهقی). شهر کردن. (زوزنی). شهر گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ثابت و مقیم گردانیدن بجایی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
نازپرورده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنعم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ)
کم شدن. (آنندراج). کم شدن و ناقص گشتن، برآمدن پلۀ ترازو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کملین
تصویر کملین
این واژه که رمن (کمل) است در تازی نیامده بزرگان برجستگان جمع کمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمدین
تصویر نمدین
ساخته ازنمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمدین
تصویر تمدین
شهروینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمدین
تصویر نمدین
ساخته شده از نمد
فرهنگ فارسی معین