جدول جو
جدول جو

معنی کمبو - جستجوی لغت در جدول جو

کمبو
(کَ)
دهی از دهستان مرغاست که در بخش ایذۀ شهرستان اهواز واقع است و200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمبود
تصویر کمبود
کم بودن، نقصان، کمی، آنچه هنگام شمردن یا وزن کردن چیزی از مقدار معین کم بیاید
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
کم بودن. کمی. قلت. نقصان، کمبود غذا. کمبود عواید. (فرهنگ فارسی معین). کسر. کم آمد. نقص. نقیصه. منقصت: کمبود خواربار سبب غلاء آن گردید. از این پارچه یک چارک کمبود دارم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کمبود داشتن،کسر داشتن. به اندازۀ کافی و لازم، موجود نداشتن چیزی.
، چیزی یا پولی که در هنگام تراز کردن حساب یاپرداخت وام کم می آید. (فرهنگستان). در تداول کمبودی استعمال کنند و صحیح نیست. (فرهنگ فارسی معین) ، جای خالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کُ لُ بُ)
بندری در جزیره سیلان که مرکز این جزیره نیز هست و 425000 تن سکنه دارد. بندری است پر آمد و رفت ویکی از مراکز صنعتی نیز می باشد. (از لاروس). در دهانۀ رود کلانی واقع است و بزرگترین شهر و بندر سیلان و مرکز استخراج زغال سنگ و کارهای دستی بومی است و دانشگاه و کالج دارد. نخستین بار بوسیلۀ پرتغالیان مسکون و آباد شد (1517 میلادی) و به یاد کریستوفر کلمبوس به کلمبو موسوم گردید. (از فرهنگ جغرافیایی وبستر)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ژان. در اصل ونیزی (1451 تا حدود 1498 میلادی) ، پسر او، سباستین کاب (متولد در بریستول در 1470 و متوفی پس از سال 1555 میلادی) بحرپیمایان نامدار، که در زمان سلطنت هانری هفتم و هانری هشتم، پادشاهان انگلستان میزیسته و ارض جدید لابرادور را در 1497 کشف کردند
لغت نامه دهخدا
(بُ)
نام عامیانۀ ماهیهای مختلف، بخصوص نوعی از ماهی کفال که سر بزرگ دارد و در آبهای مدیترانه و قناتهای عمومی زندگانی میکند
لغت نامه دهخدا
(بَ)
میلی که به خیک روغن فرو کنند و بدان دانند که روغن نیک یا بد است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
مرغی است بزرگ، و آن را دینار هم می گویند، و بعضی گویند مرغکی است کوچک و رنگهای مختلف دارد و آشیانی سازد که گویی از ریسمان بافته اند و از درخت آویزان کند. (برهان) (آنندراج). در عربی ’تنوط’. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
نقص، کمبود، کم آمد، کسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
((کَ))
کمی، کاستی، چیزی که در هنگام تراز کردن حساب کم آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمرو
تصویر کمرو
خجالتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
عیب، نقص
فرهنگ واژه فارسی سره
افت، فقدان، قلت، کمی، محدودیت، نقص
متضاد: بس بود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
نقصٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
Scarcity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
rareté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
niedobór
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
ความขาดแคลน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
escassez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
Knappheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
کمی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
অভাব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
kıtlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
uhaba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
дефицит
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
希少
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
稀缺
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
מחסור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
kelangkaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
कमी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
schaarste
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
scarsità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
escasez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
дефіцит
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کمبود
تصویر کمبود
부족
دیکشنری فارسی به کره ای