کمانداری را گویند که که در فن تیراندازی بی نظیر باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). کماندار. (فرهنگ فارسی معین) : به نیروی دست کمانگیر او بیفتاد الانی به یک تیر او. نظامی
کمانداری را گویند که که در فن تیراندازی بی نظیر باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). کماندار. (فرهنگ فارسی معین) : به نیروی دست کمانگیر او بیفتاد الانی به یک تیر او. نظامی
لقب آرش است و او پهلوانی بوده ایرانی که یک تیر از آمل به مرو انداخته است و آن مسافت چهل روزه راه است. (برهان). لقب آرش تیرانداز منوچهر بوده که درمصالحه با افراسیاب از رویان مازندران تیر او به مرو رفت. (آنندراج). لقب پهلوانی آرش نام و بطور افسانه گویند تیری از آمل به مرو پرتاب کرد که چهل روز مسافت میان آن دو شهر است. (ناظم الاطباء) : اگر خوانند آرش را کمانگیر که از ساری به مرو انداخت یک تیر. (ویس و رامین ص 273). و رجوع به آرش شود
لقب آرش است و او پهلوانی بوده ایرانی که یک تیر از آمل به مرو انداخته است و آن مسافت چهل روزه راه است. (برهان). لقب آرش تیرانداز منوچهر بوده که درمصالحه با افراسیاب از رویان مازندران تیر او به مرو رفت. (آنندراج). لقب پهلوانی آرش نام و بطور افسانه گویند تیری از آمل به مرو پرتاب کرد که چهل روز مسافت میان آن دو شهر است. (ناظم الاطباء) : اگر خوانند آرش را کمانگیر که از ساری به مرو انداخت یک تیر. (ویس و رامین ص 273). و رجوع به آرش شود
منسوب به کرانه، طرفی، جانبی: (... چون سه جزو ترکیب کنند: یکی میانگین و دو کرانگین این میانگین یا دو کرانگین را از یکدیگر جدا دارد) (دانشنامه علائی. الهی)
منسوب به کرانه، طرفی، جانبی: (... چون سه جزو ترکیب کنند: یکی میانگین و دو کرانگین این میانگین یا دو کرانگین را از یکدیگر جدا دارد) (دانشنامه علائی. الهی)