جدول جو
جدول جو

معنی کماع - جستجوی لغت در جدول جو

کماع
(زَت ت)
مکامعه. (از ناظم الاطباء). رجوع به مکامعه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمال
تصویر کمال
(پسرانه)
آخرین حد چیزی، نهایت، بی عیب و نقص بودن، خردمندی، دانایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کمال
تصویر کمال
بالاترین مرتبۀ چیزی، نهایت مثلاً با کمال خرسندی، برتر بودن در داشتن صفات نیک، کامل بودن، آراستگی صفات، درایت، دانایی، خردمندی، در فلسفه صورت نهایی و طبیعی هر چیز، در تصوف رسیدن به مرحلۀ محو و فنا
کمال یافتن: به کمال رسیدن، کامل شدن، ترقی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شماع
تصویر شماع
شمع ریز، شمع ساز، شمع فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماع
تصویر سماع
شرکت دسته جمعی در ترانه خوانی و پایکوبی، آوازخوانی، پایکوبی، دست افشانی، وجد و سرور، شنوایی، آواز خوش، غنا، سرود، شنیدن، شنودن
سماع طبیعی: در فلسفه قسمتی از حکمت طبیعی که در امور طبیعی و آنچه همۀ اجسام طبیعی در آن اشتراک دارند مانند ماده، صورت، حرکت، سکون، طبیعت و غیره بحث کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کماچ
تصویر کماچ
کماج، نوعی نان ضخیم و پوک که با آرد گندم و آرد نخود تهیه می شود، بسکماج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراع
تصویر کراع
گلۀ اسب، گروه اسبان، زرنگ، فسیله، نسیله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کماس
تصویر کماس
کم، اندک
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جماع
تصویر جماع
نزدیکی کردن مرد و زن با یکدیگر، مقاربت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طماع
تصویر طماع
پرطمع، طمع کار، حریص، آزمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماع
تصویر سماع
شنوائی، شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چتریان که در جنوب و مشرق ایران بفراوانی میروید و جزو نباتات علوفه یی است و دارای برگها باریک است و در حقیقت یکی از گونه های گیاه بارزد است. این گیاه دارای بویی تند و نا مطلوب است و اهالی روستا ها ساقه های تازه رسته آن را در غذاها بکار میبرند و معمولااز آن نوعی آش درست میکنند کما کلیکان: (هست با خلقش بنسبت گل چنانک فی المثل در جنب بوی گل کمای)، (نزاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمات
تصویر کمات
سماروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماج
تصویر کماج
یک نوع نان ضخیم و پوک که با آرد گندم و آرد نخود تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماچ
تصویر کماچ
نوعی از نان که ستبر و بزرگ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماخ
تصویر کماخ
بزرگ منشی
فرهنگ لغت هوشیار
کوفتگی جامه در گذشته گازران جامه را در شست و شوی میکوفتند، درد شکم، لته گرم بر اندام دردناک نهند داغلت درد شکم، پارچه ای که گرم کنند و بر عضو درد ناک نهند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی تنگ گرد و پهن و گردن کوتاه باندام کاسه پشت که آنرا از سفال یا چوب سازند: (گیرم که ترا اکنون سه خانه کماس است بنویس یکی نامه که چندت همه کاس است)، کاسه چوبین کشکول گدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمال
تصویر کمال
تمام شدن، انجام یافتن پذیرفتن، کمال گرفتن، به حد تمامیت رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پوز بند، توبره شمشیر کند، سالمند تنگدست، اسب کند رو، زبان کند، مردم بیچیز نوعی از کندر صمغ یمنی
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی خمیده که دو سر آن را با زه محکم بکشند و ببندند، قوس، هر چیز خمیده را کمان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماه
تصویر کماه
سماروغ. قارچی از دسته آسکومیستها که در پای درخت بلوط میروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاع
تصویر کلاع
شکیبایی، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماع
تصویر شماع
کسی که شمع میسازد و شغل وی ساختن شمع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراع
تصویر کراع
پاچه گاو و گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماع
تصویر طماع
حریص، طمعکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دماع
تصویر دماع
اشکپای جای اشک بر رخساره، اشکریزه از بیماری های چشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماع
تصویر رماع
درد شکم، درد پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زماع
تصویر زماع
پشتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماع
تصویر جماع
خودسری کردن جمع چیزی، نکاح، آمیزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خماع
تصویر خماع
خمیدگی، جنبش، لنگی ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماء
تصویر کماء
دنبلان فروش دنبلان گونه ای سماروغ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماع
تصویر طماع
آزمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمال
تصویر کمال
کهتری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمان
تصویر کمان
هلال، قوس، منحنی
فرهنگ واژه فارسی سره