وسیله ای فلزی برای باز کردن قفل وسیله ای برای وصل یا قطع کردن جریان برق، کنایه از هر چیزی که به شخص برای حل مشکلش کمک کند مثلاً کلید مشکلت اینجاست، پاسخ های درست به پرسش های چهارگزینه ای و مانند آن، در موسیقی علامتی در ابتدای خطوط حامل که معرف نت ها می باشد قطعه چوب بزرگی که به پای مجرمان وصل می کردند کلید دو: در موسیقی کلیدی بین خط سه و چهار خطوط حامل که معرف موقعیت نت دو می باشد کلید سل: در موسیقی کلیدی بر روی خط دوم خطوط حامل که معرف موقعیت نت سل می باشد کلید فا: در موسیقی کلیدی بر روی خط چهارم خطوط حامل که معرف موقعیت نت فا می باشد
وسیله ای فلزی برای باز کردن قفل وسیله ای برای وصل یا قطع کردن جریان برق، کنایه از هر چیزی که به شخص برای حل مشکلش کمک کند مثلاً کلید مشکلت اینجاست، پاسخ های درست به پرسش های چهارگزینه ای و مانند آن، در موسیقی علامتی در ابتدای خطوط حامل که معرف نت ها می باشد قطعه چوب بزرگی که به پای مجرمان وصل می کردند کلید دو: در موسیقی کلیدی بین خط سه و چهارِ خطوط حامل که معرف موقعیت نت دو می باشد کلید سُل: در موسیقی کلیدی بر روی خط دوم خطوط حامل که معرف موقعیت نت سُل می باشد کلید فا: در موسیقی کلیدی بر روی خط چهارم خطوط حامل که معرف موقعیت نت فا می باشد
فرانسوی چشم چک یکی از گونه های درخت کبر که در شمال ایران فراوان است. به دارو های مخصوص معالجه بیماریها چشم که معمولا بصورت مایع و قطره تجویز میشوند اطلاق میگردد
فرانسوی چشم چک یکی از گونه های درخت کبر که در شمال ایران فراوان است. به دارو های مخصوص معالجه بیماریها چشم که معمولا بصورت مایع و قطره تجویز میشوند اطلاق میگردد
زنبور. (آن میوه که در حلاوتش نیست بدل یارب نرسد بهیچ نوعیش خلل)، (هر دانه از آن تخم کلیز عسل است یک دانه از آن شود کدو های عسل)، (بنقل جهانگیری در وصف خربزه)
زنبور. (آن میوه که در حلاوتش نیست بدل یارب نرسد بهیچ نوعیش خلل)، (هر دانه از آن تخم کلیز عسل است یک دانه از آن شود کدو های عسل)، (بنقل جهانگیری در وصف خربزه)
منسوب به کله، آنچه از ساز و برگ اسب که بر کله اسب بندند: (همچو آن توبره که آکنده بند بر کلگی در افکنده)، (دهخدا در وصف آخوند. مجموعه اشعار)، قسمت بالایی کلاه پوستی که از مخمل یا پارچه دیگر میساختند: (ایجاد کلاه نظامی (در عهد ناصر الدین شاه) که عبارتست از پوست بخارا یی بدون مقوی مشتمل بر کلگی از مخمل سیاه)، دایره ای کوچک در وسط پارچه خیمه که از چرم سازند و آنرا بر روی دیرک قرار دهند، حشفه
منسوب به کله، آنچه از ساز و برگ اسب که بر کله اسب بندند: (همچو آن توبره که آکنده بند بر کلگی در افکنده)، (دهخدا در وصف آخوند. مجموعه اشعار)، قسمت بالایی کلاه پوستی که از مخمل یا پارچه دیگر میساختند: (ایجاد کلاه نظامی (در عهد ناصر الدین شاه) که عبارتست از پوست بخارا یی بدون مقوی مشتمل بر کلگی از مخمل سیاه)، دایره ای کوچک در وسط پارچه خیمه که از چرم سازند و آنرا بر روی دیرک قرار دهند، حشفه
ابزاری که با آن قفل را باز و بسته کنند، وسیله ای برای قطع و وصل جریان الکتریسیته، وسایل برقی، علامتی که در سمت چپ خط های حاصل می گذارند تا نام نت ها از روی آن خوانده شود
ابزاری که با آن قفل را باز و بسته کنند، وسیله ای برای قطع و وصل جریان الکتریسیته، وسایل برقی، علامتی که در سمت چپ خط های حاصل می گذارند تا نام نت ها از روی آن خوانده شود