جدول جو
جدول جو

معنی کلیجرد - جستجوی لغت در جدول جو

کلیجرد
(کُ جِ)
قلعه ای استوار و بزرگ است میان خوزستان و لر وبین آن و اصفهان دو منزل است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلیجه
تصویر کلیجه
جامه ای که بین رویه و آستر آن پنبه دوخته باشند
نوعی نیم تنۀ بلند که دامن آن تا روی ران می رسد
کلوچه، قرص نان، گردۀ نان، کلیچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلید
تصویر کلید
وسیله ای فلزی برای باز کردن قفل
وسیله ای برای وصل یا قطع کردن جریان برق،
کنایه از هر چیزی که به شخص برای حل مشکلش کمک کند مثلاً کلید مشکلت اینجاست،
پاسخ های درست به پرسش های چهارگزینه ای و مانند آن،
در موسیقی علامتی در ابتدای خطوط حامل که معرف نت ها می باشد
قطعه چوب بزرگی که به پای مجرمان وصل می کردند
کلید دو: در موسیقی کلیدی بین خط سه و چهار خطوط حامل که معرف موقعیت نت دو می باشد
کلید سل: در موسیقی کلیدی بر روی خط دوم خطوط حامل که معرف موقعیت نت سل می باشد
کلید فا: در موسیقی کلیدی بر روی خط چهارم خطوط حامل که معرف موقعیت نت فا می باشد
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
از بلاد فارس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش حومه شهرستان کرج که 765 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، بنشن، صیفی، چغندرقند، میوه و لبنیات است. مزرعه های کمال آباد و درازان جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
از علمای انگلیسی علم آثار قدیمه. وی در تپۀ نمرود، محل کالاه یا کالح توریه پایتخت قدیم آسور، به حفریات پرداخت. مقر آسوربانی پال پادشاه آسور و حجاریهای برجستۀ بسیار کشف کرد (1845 میلادی). و نیز آثار قصر نینوا و آثار قصر ’سناخریب’ و ’تیگلات پی لیسر’ پادشاهان آسور را یافت و آنجا کتاب خانه درباری آسوربانی پال که بسیار مهم است یافته شد، این کتابخانه که منبع تمام نشدنی آگاهی به احوال آسور میباشد، اکنون در موزۀ بریتانیاست. (ایران باستان ج 1 ص 52). از روی اکتشافات وی در نینوا آسوری و بابلی بودن خط سوم کتیبه های هخامنشی ثابت گشته است. (ایران باستان ج 1 ص 47)
لغت نامه دهخدا
(گِلْ یِ)
دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل که در 10500گزی شمال باختری آمل و 3000گزی باختر راه شوسۀ آمل به محمدآباد واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 340 تن است. آب آنجا از چشمۀ چائوسر و فاضلاب دارابکلا تأمین میشود. محصول آن برنج، کنف، حبوبات، پنبه و مختصر غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(جَ نَ)
قریه ای است در سه فرسنگی مغرب شهر داراب. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ)
شهرکی است به ناحیت پارس اندرمیان کوه نهاده سردسیر جایی آبادان و با کشت و برز و نعمت بسیار و مردم بسیار. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 136)
لغت نامه دهخدا
(کُلُ)
نام موضعی و قلعه ای است در هندوستان. (برهان) (آنندراج). موضعی در هندوستان. (ناظم الاطباء). مخفف کالنجر. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به کالنجر شود
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
یکی از بخشهای پنجگانه شهرستان اهر است. این بخش یکی از مهمترین و حاصلخیزترین بخشهای شهرستان اهر و در قسمت شمالی قره داغ و کنار مرز ایران و شوروی (سابق) واقع است. حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال به رود خانه ارس و بخش خداآفرین و از جنوب به بخش مرکزی اهر و از مشرق به بخش هوراند ورود خانه درآورد و از مغرب به بخش ورزقان محدود است. منطقۀ این بخش کوهستانی و خوش آب و هواست، فقط شمال و شمال شرقی کنار رود خانه ارس و درآورد گرمسیر است و ایلهای حاجی علیلو و چلیپانلو در فصل زمستان ازقشلاقهای آنجا استفاده می کنند و در قسمت مغرب و شمال غربی نیز جنگل وجود دارد. محصول عمده این بخش غلات و برنج و پنبه و گردو و سردرختی و انار و انجیر و به است و زغال عمده آذربایجان شرقی از جنگلهای این بخش تهیه می گردد. اکثر قراء این بخش در کوهستان واقع است و از چشمه سارها و رود خانه محلی استفاده می کنند. مهمترین رودخانه های آن عبارت است از رود خانه کلیبر، درآورد، سلین چای، گوی آغاج، آلجیا. این بخش از چهار دهستان تشکیل شده است که عبارتند از دهستان کلیبر با47 آبادی و 7693 تن سکنه، دهستان حسن آباد با 40 آبادی و 7546 تن سکنه، دهستان میشه پاره با 28 آبادی و 5692 تن سکنه و دهستان گرمادوز با 136 آبادی و قشلاق و17490تن سکنه. بنابراین بخش کلیبر از چهار دهستان و251 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل می شود و جمعیت آن در حدود 38421 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
یکی از دهستانهای چهارگانه بخش کلیبر شهرستان اهر است. این دهستان در شمال شهرستان اهر واقع است و از شمال به دهستان کیوان و از جنوب به دهستان حومه اهر و ازمشرق به دهستانهای دیکله و گرمادوز و از مغرب به دهستان میشه پاره محدود است. آب قری و آبادیهای تابع از رودخانه کلیبر و رودخانه های محلی و چشمه ها تأمین می شود. مرکز دهستان قصبۀ کلیبر است و از 47 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل می شود و در حدود 7693 تن سکنه دارد. آبادیهای مهم آن عبارتند از: قبادلو، نوجه ده سفلی، یوزبنده، پیغان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ ئی یِ)
قصبۀ مرکز بخش و همچنین دهستان کلیبر از شهرستان اهر است. در 24 هزارگزی شمال اهر در انتهای جادۀ شوسۀ اهر به کلیبر واقع است. مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است: طول 30 درجه و 47 دقیقه، عرض 46 درجه و 5 دقیقه و 38 ثانیه. اختلاف ساعت با تهران 17 دقیقه و 32 ثانیه یعنی 12 ظهر کلیبر ساعت 12 و 17 دقیقه و 32 ثانیۀ تهران است. کوهستانی و گرمسیر است و 1829 تن سکنه دارد. آب از رود خانه کلیبر و دو رشته چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
معرب کلیچه یا کلیجه: ثم اتی بالموائد (در خوارزم) فیها الطعام من الدجاج المشویه و... و خبزمعجون بالسمن یسمونه الکلیجا. (ابن بطوطه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلیچه و کلیجه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ چِ)
دهی از دهستان درجزین است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 174 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کُجَ / جِ)
جامۀ پنبه دار آجیده کرده. (ناظم الاطباء). جامۀ پنبه دار آجیده. کلیچه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیچه شود، جامۀ نیم آستین کوتاه تر از قبا که در روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء). قسمی لباس که بر روی دیگر جامه ها پوشند کوتاهتر از لباده و پالتو. سرداری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نیم تنه بلندی که دامن آن تا روی ران می افتدو کمرش کم و بیش چسبان است. غالباً کلیجه را از مخمل سرخ عنابی می دوزند، سر آستین این نوع کلیجه را که مخصوص زنان است با یراق تزیین می کنند. (فرهنگ فارسی معین) : البسۀ آنها در آن وقت کلیجۀ کوتاهی بود که خودشان آن را سیززن می گفتند. (التدوین)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان سرولایت است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و 567 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی از دهستان کوار است که در بخش سروستان شهرستان شیراز واقع است و 151 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
طبقچه و یا طبق کوچک پهن از طلا و یا نقره و یا سفال که در روی آن کاسه یا پیاله گذارند و نعلبکی و پیالۀپر و لبریزی که به سلامتی دیگری خورند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(بِلْ)
بیلیارد. نام نوعی بازی اروپایی. رجوع به بیلیارد شود
لغت نامه دهخدا
(سِ جِ)
دهی است جزء دهستان کوهپایۀ بخش مرکزی شهرستان ساوه. دارای 587 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن، انار و انجیر می باشد. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ کُشْ وَ)
دهی از دهستان تمین است که در بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(فَلْ وَ)
دهی است از بخش طرخوران شهرستان اراک که دارای 181 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، بنشن و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کِ رُ)
دهی از دهستان اشترجان است که در بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع است و 2492 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
زاغچه. کلاغ خرد با پر سیاه و سپید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلیجدک در تداول عامۀمردم گناباد بر نوعی زاغ اطلاق می شود که پرهای سیاه و سفید دارد و هنگامی که بر بام سرای می نشیند و آوازخاصی سر می دهد مردم بدان فال نیک می گیرند و می گویندخبر خوشی دارد یا از آمدن مهمان عزیزی خبر می دهد
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از دهستان فسارود که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 219 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 32هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 5هزارگزی خاور راه شوسۀ شاه زند به ازنا واقع است. هوای آن معتدل و سکنه اش 522 تن است. آب آنجا از قنات و چاه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایرن ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مِلْ)
میلیارد. رجوع به میلیارد شود
لغت نامه دهخدا
فرانسطوی گوی بازی نام نوعی بازی اروپایی که روی میزهای مخصوص بازی کنند و ابزار این بازی عبارتست از میزهای مخصوص پوشانده شده از ماهوت با چهار سوراخ در چهار گوش و دو سوراخ در حد وسط طولی دو طرف و تعدادی گوی در روی میز و چوبهایی در دست بازیکنان. بازیکنان. بازیکنان میباید با دقت و مهارت و با اندازه گیریهای دقیق با چوب گویها را بهم زده آنها را در سوراخ بیندازند هر کس که زودتر تعداد معینی از گویها را در داخل سوراخها کند برنده محسوب میشود. بلیارد انواعی دارد از جمله پیر امید ایتالیا نسکی. در بازی اخیر مقداری چوبهای کوچک کم ارتفاع نیز در روی میز میایستانند و میزش نیز کوچکتر از میز پیرامید است و در اطراف سوراخ ندارد بیلیارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیارد
تصویر ملیارد
هزارمیلیون
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کلنجر. از مردم کلنجر اهل کلنجر، نوعی انگور سیاه و شیرین که در هرات بعمل میاید (و شاید اصل آن از کلنجر بود) : و از آن (انگور هرات) دو نوع است که در هیچ ناحیت ربع مسکون یافته نشود: یکی پرنیان و دوم کلنجری تنک پوست خرد تکس بسیار آب گویی که در او اجزاء ارضی نیست از کلنجری خوشه ای پنج من و هر دانه ای پنج در مسنگ بیاید سیاه چون قیر و شیرین چون شکر و ازش بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که دروست)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی چشم چک یکی از گونه های درخت کبر که در شمال ایران فراوان است. به دارو های مخصوص معالجه بیماریها چشم که معمولا بصورت مایع و قطره تجویز میشوند اطلاق میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلید
تصویر کلید
آنچه که بدان قفل بگشایند
فرهنگ لغت هوشیار
روستایی از دهستان چهاردانگه سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
تن پوش و بالاپوش پشمین، بالا پوش نمدی چوپانان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام محلی در ناییج نور
فرهنگ گویش مازندرانی