منسوب به کلک. ساخته از نای. نیی. نیین. (فرهنگ فارسی معین). از کلک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و کمان وی بدان روزگار چوبین بود بی استخوان، یک پاره، چون درونۀ حلاجان و تیر وی کلکین با سه پر و پیکان بی استخوان. (نوروزنامه) ، قلمی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلک شود
منسوب به کِلک. ساخته از نای. نیی. نیین. (فرهنگ فارسی معین). از کلک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و کمان وی بدان روزگار چوبین بود بی استخوان، یک پاره، چون درونۀ حلاجان و تیر وی کلکین با سه پر و پیکان بی استخوان. (نوروزنامه) ، قلمی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کِلک شود
منزل اول است از ری برای کسی که قصد خوار را داشته باشد. (از معجم البلدان). دهی از دهستان فشافویۀ بخش مرکزی ری است که در شهرستان تهران واقع است و 555 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). نام قریه ای به ری و ثقه الاسلام محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفی به سال 329) از آنجاست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
منزل اول است از ری برای کسی که قصد خوار را داشته باشد. (از معجم البلدان). دهی از دهستان فشافویۀ بخش مرکزی ری است که در شهرستان تهران واقع است و 555 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). نام قریه ای به ری و ثقه الاسلام محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفی به سال 329) از آنجاست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
منسوب به کله، آنچه از ساز و برگ اسب که بر کله اسب بندند: (همچو آن توبره که آکنده بند بر کلگی در افکنده)، (دهخدا در وصف آخوند. مجموعه اشعار)، قسمت بالایی کلاه پوستی که از مخمل یا پارچه دیگر میساختند: (ایجاد کلاه نظامی (در عهد ناصر الدین شاه) که عبارتست از پوست بخارا یی بدون مقوی مشتمل بر کلگی از مخمل سیاه)، دایره ای کوچک در وسط پارچه خیمه که از چرم سازند و آنرا بر روی دیرک قرار دهند، حشفه
منسوب به کله، آنچه از ساز و برگ اسب که بر کله اسب بندند: (همچو آن توبره که آکنده بند بر کلگی در افکنده)، (دهخدا در وصف آخوند. مجموعه اشعار)، قسمت بالایی کلاه پوستی که از مخمل یا پارچه دیگر میساختند: (ایجاد کلاه نظامی (در عهد ناصر الدین شاه) که عبارتست از پوست بخارا یی بدون مقوی مشتمل بر کلگی از مخمل سیاه)، دایره ای کوچک در وسط پارچه خیمه که از چرم سازند و آنرا بر روی دیرک قرار دهند، حشفه