دهی از بخش کن شهرستان تهران است و 475 تن سکنه دارد، بقعۀ امام زاده داود که در تابستان زائران از تهران به زیارت آن می روند در سه هزارگزی این ده واقع است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)، از قرای بلوک کن و سولقان و ارنگه در ایالت تهران و دارای معدن سرب است، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 364)، قریه ای به شمال شرقی تهران در نزدیکی امام زاده داود و یونجه زار و مردم آنجا بیشتر احول باشند، (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به کیگانی شود
دهی از بخش کن شهرستان تهران است و 475 تن سکنه دارد، بقعۀ امام زاده داود که در تابستان زائران از تهران به زیارت آن می روند در سه هزارگزی این ده واقع است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)، از قرای بلوک کن و سولقان و ارنگه در ایالت تهران و دارای معدن سرب است، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 364)، قریه ای به شمال شرقی تهران در نزدیکی امام زاده داود و یونجه زار و مردم آنجا بیشتر احول باشند، (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به کیگانی شود
به معنی شخار است که قلیا باشد و بیشتر صابون پزان به کار برند. (برهان). قلیا معرب آن است. (انجمن آرا). اسم فارسی قلی است. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به قلیا شود، به لغت زند و پازند گوسفند را گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). هزوارش کلیا، کلنیا (گوسپند) (از حاشیۀ برهان چ معین)
به معنی شخار است که قلیا باشد و بیشتر صابون پزان به کار برند. (برهان). قلیا معرب آن است. (انجمن آرا). اسم فارسی قلی است. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به قلیا شود، به لغت زند و پازند گوسفند را گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). هزوارش کلیا، کلنیا (گوسپند) (از حاشیۀ برهان چ معین)
به لغت زند وپازند درخت انگور را گویند. (برهان). به لغت زند و پازند، درخت انگور که به تازی کرم نامند. (ناظم الاطباء). هزوارش کلما، رز، باکرم عربی مقایسه شود. (از حاشیۀ برهان چ معین)
به لغت زند وپازند درخت انگور را گویند. (برهان). به لغت زند و پازند، درخت انگور که به تازی کرم نامند. (ناظم الاطباء). هزوارش کلما، رز، باکَرم عربی مقایسه شود. (از حاشیۀ برهان چ معین)
بمعنی رخنه گرفتن و وصل کردن چیزی باشد به چیزی دیگر. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین). استاد آن کار را در اصفهان کلوایی گویند. (حاشیۀ برهان چ معین). در لهجۀ اصفهان به معنی بند زدن چینی و همان است که در خراسان آن را ورش زدن گویند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). و رجوع به کلوابند و کلوایی شود، در مؤیدالفضلا بمعنی غوک آمده است که وزغ باشد. (از برهان) ، غوک و قرباغه. (ناظم الاطباء)
بمعنی رخنه گرفتن و وصل کردن چیزی باشد به چیزی دیگر. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین). استاد آن کار را در اصفهان کلوایی گویند. (حاشیۀ برهان چ معین). در لهجۀ اصفهان به معنی بند زدن چینی و همان است که در خراسان آن را ورش زدن گویند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). و رجوع به کلوابند و کلوایی شود، در مؤیدالفضلا بمعنی غوک آمده است که وزغ باشد. (از برهان) ، غوک و قرباغه. (ناظم الاطباء)
مخفف کژگاو است که گاو قطاس باشد و دم آن را بر گردن اسب و سر علم بندند. (برهان) (از آنندراج). کژغا. (جهانگیری). غژغاو. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به کژگاو و غژغاو شود
مخفف کژگاو است که گاو قطاس باشد و دم آن را بر گردن اسب و سر علم بندند. (برهان) (از آنندراج). کژغا. (جهانگیری). غژغاو. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به کژگاو و غژغاو شود
منسوب به کله، آنچه از ساز و برگ اسب که بر کله اسب بندند: (همچو آن توبره که آکنده بند بر کلگی در افکنده)، (دهخدا در وصف آخوند. مجموعه اشعار)، قسمت بالایی کلاه پوستی که از مخمل یا پارچه دیگر میساختند: (ایجاد کلاه نظامی (در عهد ناصر الدین شاه) که عبارتست از پوست بخارا یی بدون مقوی مشتمل بر کلگی از مخمل سیاه)، دایره ای کوچک در وسط پارچه خیمه که از چرم سازند و آنرا بر روی دیرک قرار دهند، حشفه
منسوب به کله، آنچه از ساز و برگ اسب که بر کله اسب بندند: (همچو آن توبره که آکنده بند بر کلگی در افکنده)، (دهخدا در وصف آخوند. مجموعه اشعار)، قسمت بالایی کلاه پوستی که از مخمل یا پارچه دیگر میساختند: (ایجاد کلاه نظامی (در عهد ناصر الدین شاه) که عبارتست از پوست بخارا یی بدون مقوی مشتمل بر کلگی از مخمل سیاه)، دایره ای کوچک در وسط پارچه خیمه که از چرم سازند و آنرا بر روی دیرک قرار دهند، حشفه