جدول جو
جدول جو

معنی کلکنک - جستجوی لغت در جدول جو

کلکنک(کِ کَ نَ / کِ کَ)
تخم خرفه را گویند و به عربی بقله الحمقا خوانند. (برهان). تخمۀ خرفه را گویند. (آنندراج). تخم خرفه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کلکنک
تخم خرفه
تصویری از کلکنک
تصویر کلکنک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
شهری بوده است به سیستان و سپاه سلطان محمود در حرب با هندوان آنجا فرودآمده بود: و سپاه سلطان به کرکنک فرودآمده بود و مردم بسیار از ایشان نحو هزار سوار به مشیتی رفته بودند اندر نواحی سیستان. (تاریخ سیستان ص 355)
لغت نامه دهخدا
(کَ کِ)
دهی از دهستان وسط است که در بخش طالقان شهرستان تهران واقع است و 204 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ کَ)
بمعنی خرفه است که به عربی بقلهالحمقا خوانند. (برهان) (آنندراج). خرفه. (ناظم الاطباء). تخم خرفه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلنک و کلکنک شود
لغت نامه دهخدا
کلکینه:
گرت گذر فتد ای کلکنه سوی حمام
به جان فوطه که یاد از برهنگان آری.
نظام قاری.
به کیش کلکنه و دین فوطۀ حمام
که بقچه کردن سجاده عین بی ادبی است.
نظام قاری.
ور بداری به جای کلکنه اش
شد به حمام نیز خدمتکار.
نظام قاری.
و رجوع به معنی دوم کلکینه شود
لغت نامه دهخدا
(کو کَ نَ)
مصغر کوکن است که جغد باشد و آن پرنده ای است به نحوست مشهور. (برهان) (آنندراج). کوکن یعنی جغد کوچک. (ناظم الاطباء) :
آواز نای و حسن کجاسیرگاه تو
ویرانه ها و خلق در آن همچو کوکنک.
خیالی سبزواری (از فرهنگ رشیدی).
الصخد،بانگ کوکنک. (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ)
تخم خرفه باشد و به عربی بقلهالحمقا خوانند. (برهان). تخم خرفه. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). کلنکک. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلنکک شود، سوراخ کلید را نیز گویند و باین معنی به کسر اول و فتح ثانی و سکون نون و کاف فارسی و عربی هر دوآمده است. (برهان). سوراخ کلیدان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ)
بمعنی کاج و لوچ و احول باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کلک است. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به کلک و کلیک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوکنک
تصویر کوکنک
جغد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلنک
تصویر کلنک
تخم خرفه بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار