جدول جو
جدول جو

معنی کلوید - جستجوی لغت در جدول جو

کلوید
(کَلْ)
دیگ آشپزی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلید
تصویر کلید
وسیله ای فلزی برای باز کردن قفل
وسیله ای برای وصل یا قطع کردن جریان برق،
کنایه از هر چیزی که به شخص برای حل مشکلش کمک کند مثلاً کلید مشکلت اینجاست،
پاسخ های درست به پرسش های چهارگزینه ای و مانند آن،
در موسیقی علامتی در ابتدای خطوط حامل که معرف نت ها می باشد
قطعه چوب بزرگی که به پای مجرمان وصل می کردند
کلید دو: در موسیقی کلیدی بین خط سه و چهار خطوط حامل که معرف موقعیت نت دو می باشد
کلید سل: در موسیقی کلیدی بر روی خط دوم خطوط حامل که معرف موقعیت نت سل می باشد
کلید فا: در موسیقی کلیدی بر روی خط چهارم خطوط حامل که معرف موقعیت نت فا می باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلرید
تصویر کلرید
هر یک از نمک های اسید هیدروکلریک، کلرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلوند
تصویر کلوند
خیار بزرگ که برای تخم نگه دارند، خیار، خربزۀ نارس،
انجیر و خرمای خشک که به نخ بکشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوید
تصویر لوید
دیگ مسی بزرگ، پاتیل، برای مثال دهانی فراخ و سیه چون لوید / کز او چشم بیننده گشتی سپید (نظامی۵ - ۷۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
جزیره کوچکی است که طولش هفت میل و عرضش سه میل است. به جنوب کریت واقع است و امروز آن را کوزّو گویند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(لَ وی)
دیگ. (غیاث). دیگ سرگشاده. (جهانگیری). دیگ سنگین. مرجل. دیگ بزرگ مسین. دیگ و پاتیل بزرگ سرگشادۀ مسین. لویز. (برهان) :
بیاورد ارزیز و رویین لوید
برافروخت آتش به روز سپید.
فردوسی.
چنان شد که دارنده هر بامداد
برفتی دوان از بر هفتواد
لویدی کرنجش علف ساختی
ببردی و کرم آن بپرداختی.
فردوسی.
و گویند آنجا سی لوید طعام بر نهاده بودند در وقتی که قحط بود و درویشان را طعام می دادند. (تاریخ بیهق). شاید بود که آن حرامزاده برای هلاک ما داده باشد، پس بفرمود تا آنچه برای پیری آورده بودندمهر برگرفتند و در سر سگی سپید فرومالید و هر ساعت سر سگ بزرگتر میشد و ورم می گرفت تا چندان گشت که لویدی و بر سنگ میزد تا جان بداد. (تاریخ طبرستان).
دهانی فراخ و سیه چون لوید
کز او چشم بیننده گشتی سپید.
نظامی.
بر آتش نهاده لویدی فراخ
نمکسود فربه در او شاخ شاخ.
نظامی.
بینیی چون تنور خشت پزان
دهنی چون لوید رنگرزان.
نظامی.
چو یکسان بود رنگها در لوید
چرااین سیه گشت و آن شد سپید.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کْلُ / کِ لُ)
ژرژ. فیزیک دان و شیمی دان فرانسوی که در سال 1870 میلادی در پاریس متولد شد. وی درباره هوای مایع و ترکیب مفردات آمونیاک و انرژی حرارتی دریاها و روشنائی فلورسنت تحقیق و تصنیف کرد و در سال 1945 میلادی به علت همکاری با آلمانها محکوم گردید. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کِ وی ی)
منسوب به کلا، یعنی هردوانه. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلا شود
لغت نامه دهخدا
به هندی بقله است و آن نوعی از لبلاب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
مأخوذ از یونانی آنچه که بدان قفل بگشایند. (غیاث). ترجمه مفتاح و اقلید معرب آن و اغلب که معرب اقلی باشد که بالکسر لغت یونانی است به همان معنی... (آنندراج). ابزاری که بدان قفل را گشایند و بندند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). بندگشا. آهنی یا چوبی که بدان بندو قفلی را گشایند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مفتح. مفتاح. مقلد. مقلاد. (ترجمان القرآن جرجانی) (منتهی الارب). مرتاج. اقلید. (منتهی الارب) :
دانش به خانه اندردر بسته
نه رخنه یابم و نه کلیدستم.
ابوشکور (گنج بازیافته ص 41).
به گنجی که بد جامۀ نابرید
فرستاد نزد سیاوش کلید.
فردوسی.
کلید خورش خانه پادشا
بدو داد دستور فرمان روا.
فردوسی.
کلید شبستان بدو داد و گفت
برو تا که را بینی اندرنهفت.
فردوسی.
پناه روان است دین از نهاد
کلید بهشت و ترازوی داد.
اسدی.
کلید است ای پسر نیکو سخن مرگنج حکمت را
در این گنج بر تو بی کلید گنج نگشاید.
ناصرخسرو.
بقا به علم خدا و رسول و قرآن است
سرای علم و کلید در است قرآن را.
ناصرخسرو.
درگنج سعادت سازگاری ست
کلید باب جنت بردباری ست.
(سعادتنامه، منسوب به ناصرخسرو).
کلید همه دارملک سلاطین
به زیر گلیم گدایی طلب کن.
خاقانی.
عدل است و بس کلید در هشتمین بهشت
کو عدل اگر گشادن این در نکوتر است.
خاقانی.
چشمۀ خورشید لطف بلکه سطرلاب روح
گوهر گنج حیات بلکه کلید کرم.
خاقانی.
پس جملۀ حکما بر آن اتفاق کردند که این حادثه را جز کفایت کلید نتواند. (سندبادنامه).
ولیکن چو در شیشه افتاد سنگ
کلید در چاره ناید به چنگ.
نظامی.
فتح جهان را تو کلید آمدی
نز پی بیداد پدید آمدی.
نظامی.
تو آنجا از جفت خویش چون کلید بر طاق و حلقه بر در مانی. (مرزبان نامه).
زبان در دهان ای خردمند چیست
کلید در گنج صاحب هنر.
سعدی.
چندان مبالغه در وصف ایشان بکردی که وهم تصور کند که تریاقند یا کلید خزانۀ ارزاق. (گلستان). کلید همه کارها صبر است. (از تاریخ گزیده).
مال خواهد کلید گنج ببر
مرد جوید بکوش و رنج ببر.
اوحدی.
گر در خلد را کلیدی هست
بیش بخشیدن و کم آزاری است.
ابن یمین.
بهشت و دوزخت را یک کلید است
کلیدی این چنین هرگز که دیده ست ؟
پوریای ولی.
هیچ قفلی نیست در بازار امکان بی کلید
بستگیها را گشایش از در دلها طلب.
صائب.
- کلید ایمان، کنایه از کلمه شهادت باشد. (برهان). کلید بهشت. کلمه شهادت. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب کلید بهشت شود.
- کلید برق، ابزار یا وسیله ای که بر دیوار یا جایی دیگر نصب کنند و با حرکت دادن آن جریان برق را برقرار سازند روشنایی یا بکار افتادن ماشین و جز آن را.
- کلیدبهشت، کلید ایمان، کلمه شهادت. (ناظم الاطباء). کنایه از کلمه شهادت. (انجمن آرا). و رجوع به ترکیب کلید ایمان شود.
- کلید رمز. رجوع به همین ترکیب ذیل ترکیبهای رمز شود.
- کلید عقل، کسی که حل و عقد کارها به او مفوض باشد. (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین).
- کلید عقل کسی بودن، مشیر و راهنمای او بودن. راتق و فاتق امور وی بودن. مدیر و مدبر کارهای او بودن:
به حرف حق همه را قفل برزبان اما
کلیدعقل عدوی من اند در تزویر.
شفیع اثر (از آنندراج).
- کلید غلط، کلیدی که از قفل دیگر باشد و در قفل دیگر اندازند و آن را در عرف هند پرتالی خوانند. (آنندراج) :
گره ز ناخن تدبیر کی گشاده شود
که از کلید غلط بستگی زیاده شود.
سعدالدین راقم (از آنندراج).
- کلید گنج حکیم، کلمه بسم اﷲ الرحمن الرحیم. (ناظم الاطباء) :
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم.
نظامی.
- کلید وقت و ساعت، چیزی است که از آهن سازند و مدار بست و گشاد و وقت وساعت بر آن باشد. (از آنندراج) :
کلید وقت و ساعت نیستم بختی چو او دارم
که جز سرگشتگی هرگز دری نگشود بر رویم.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- کلید و کلان یا کلون کردن، بستن. قفل کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، ابزاری که بدان چیزی را سفت و شل نمایند و بالا و پایین آورند و ببندند و باز کنند. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح موسیقی، علامتی که در طرف چپ حامل روی یکی از خطوط قرار می گیرد و کارش معین کردن اسم نوتی است که در روی همان خط واقع شده است. در موسیقی سه نوع کلید بکار می رود که یکی نوت ’فا’ و دیگر ’دو’ و سومی نوت ’سل’ را معرفی می کند و هر یک از آنها به اسم نوتی که معرفی کرده موسوم است. هر یک از کلیدها ممکن است روی یک یا چند خط حامل واقع شود و روی هر خطی که واقع شد اسم خود را به آن نوتی که روی آن خط است می دهد، به این طریق که کلید ’فا’ روی خط چهارم و سوم حامل قرار میگیرد. کلید ’دو’ روی خطوط اول و دوم و سوم و چهارم واقع می شود. کلید ’سل’ روی خط دوم حامل جا می گیرد، و به این ترتیب عده کلیدها مانند نوتهای موسیقی هفت است. (فرهنگ فارسی معین) ، کند چوبین که بر پای مجرمان نهند. (حاشیۀ هفت پیکر چ وحید ص 344) :
هفت سالم در این خراس افکند
در دو پایم کلید و داس افکند.
نظامی.
و رجوع به کلیدان شود
لغت نامه دهخدا
(کَلْ وَ)
نوعی از خیار بادرنگ. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). در کردی کلند، به معنی کدو. و کولوندیر، کدوی غلیانی. (از حاشیه برهان چ معین) ، آنچه مانند تسبیح از انجیر و قیسی و گردکان و خرمای خشک بر رشته کشیده باشند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج). مرسله باشد از جوز و انجیر و مانند آن. (صحاح الفرس). ریسه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
خواجۀ ما ز بهر گنده پسر
کرد از خایۀ شتر کلوند.
طیان (از صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(کُ لُ)
نام کوهی است و عربان کوه را جبل خوانند. (برهان) (آنندراج). نام کوهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
ولایتی بوده است در قسمت غربی قفقازیه در کنار دریای سیاه. لازستان قرون بعد. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 831). گرجستان غربی امروز. (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 660 و184). لازیکا. نام ناحیتی بوده است در ساحل شرقی دریای سیاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تاریخ ایران باستان صص 184 و 660 و 731 و کلخ ها شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کشور باستانی در آسیا که در مشرق دریای سیاه و در جنوب قففاز واقع است و بوسیلۀ رود خانه فاز مشروب می شود. (ز لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کِ لِ)
ماهی تابه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان طارم بالاست که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 244 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلید
تصویر کلید
آنچه که بدان قفل بگشایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوید
تصویر لوید
دیگ سرگشاده، پاتیل بزرگ مسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوند
تصویر کلوند
دستبند و مرسله از گردو و انجیر و غیره: (خواجه ما ز بهر گنده پسر کرد از خایه شتر کلوند)، (رودکی)، خیار با درنگ و انجیر و گردو و قیسی و خرمای خشک برشته کشیده کلونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلید
تصویر کلید
((کِ یا کَ))
ابزاری که با آن قفل را باز و بسته کنند، وسیله ای برای قطع و وصل جریان الکتریسیته، وسایل برقی، علامتی که در سمت چپ خط های حاصل می گذارند تا نام نت ها از روی آن خوانده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوید
تصویر لوید
((لَ))
دیگ مسی بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلوند
تصویر کلوند
((کَ وَ))
دستبند و مرسله از گردو و انجیر و غیره، خیار و بادرنگ و انجیر، گردو و خرمای خشک به رشته کشیده
فرهنگ فارسی معین
سوئیچ، مفتاح، مقلاد، پاسخنامه، راه حل
متضاد: قفل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند که قفل را نتوانست گشود و کلید ضایع شد، تاویلش به خلاف این است. ، اگر بیند که به کلید قفل گشود، دلیل است که زن خواهد و کنیزک خرد. جابر مغربی
اگر در خواب بیند که کلید آهنین داشت، دلیل قوت بود. ، اگر کلید مسین داشت یا برنجین، دلیل است که سخنش گیرا شود. ، اگر کلید را چوبین بیند، دلیل که منفعت آن کمتر بود. ، اگر بیند که کلید سیمین داشت یا زرین، دلیل که مال حاصل کند. حضرت دانیال
کلید، یافتن آن: شما از یک دام رهایی خواهید یافت، گم کردن آن: بگو مگو، آن را به همراه داشتن: پس اندازهایتان به شما کمک بسیار خواهد کرد، باز کردن یک در بسته با کلید: به شما مظنون خواهند شد - لوک اویتنهاو
دیدن کلید، دلیل بر مردی بود گشاینده کارها و ظفر یافتن بر دشمن. ، اگر بیند که کلید بسیار داشت، دلیل است که بزرگی یابد. محمد بن سیرین
داشتن کلید در خواب خوب است بخصوص اگر بتوانید به مدد کلید قفل در بسته ای را بگشائید و پشت آن در نیز چیزهای خوب بیابید و ببینید. کلید درخواب تقریبا همان تعبیری را دارد که در بیداری از کلید انتظار داریم. کلید وسیله ای است برای گشودن قفل ها و در های بسته و در خواب نیز به توانائی انجام امور مشکل تعبیر می شود. اگر در خواب ببینید کلیدی بزرگ دارید که نمی دانید که به کدام قفل می خورد خواب شما می گوید قدرت انجام کارهای بزرگ را خواهید یافت ولی فرصت و موقعیت به دست نمی آورید. اگر ببینید قفل بزرگی هست و شما کلید کوچکی در دست دارید برای انجام کاری بزرگ احساس حقارت و کوچکی خواهید کرد یا امکان به دست نمی آورید. اگر در خواب ببینید قفل و کلید آشنائی هست اما شما نمی توانید آن را بگشائید با مشکی رو به رو می شوید که از حل آن در می مانید. اگر ببینید دیگری کلید می سازد و به شما می دهد خدمتی در حق شما انجام می دهد و راه موفقیت را به رویتان می گشاید. اگر دیدید خودتان دارید کلید می سازید تدبیر کاری را می کنید. اگر در خواب ببینید کلید شما در قفل شکست در کاری شکست می خورید و گرفتار استیصال می شوید. اگر ببینید با کلیدی دری را قفل می کنید زیرکانه رازی را از دیگران پنهان نگه می دارید. همه این ها در صورتی است که کلید محور خواب شما باشد. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ دیدن کلید در خواب، دلالت بر تغییرات غیرمنتظره دارد. ، ۲ـ اگر در خواب دسته کلید خود را گم کنید، علامت آن است که اتفاقاتی نامطلوب بر شما تأثیر می گذارد. ، ۳ـ اگر در خواب کلیدی پیدا کنید، نشانه آن است که در حرفه خود تغییری خواهید داد و اعضای خانواده از آن پس در صلح و آرامش به سر خواهند برد. ، ۴ـ دیدن کلید شکسته در خواب، علامت جدایی از دیگران در اثر مرگ یا حسادتهاست. ، ۵ـ اگر دختری خواب ببیند کلید صندوق زیورآلات خود را گم کرده است، نشانه آن است که با نامزد خود اختلاف پیدا خواهد کرد. و از این بابت رنج خواهد کشید. اما اگر خواب ببیند با کلیدی دری را می گشاید، نشانه آن است که به نامزد خود بیش از حد اعتماد می کند. اما اگر خواب ببیند با کلیدی دری را قفل می کند، نشانه آن است که در انتخاب همسر توفیق می یابد. اگر خواب ببیند کلیدی را دور می اندازد، نشانه آن است که در گفتگوهایش با دیگران درست نمی تواند داوری کند و برای همین به شهرت خود آسیب می رساند. .
دیدن کلید در خواب بر هشت وجه است. ، اول: مژده وبشارت. ، دوم: فرج ونجات ازغم. ، سوم: شفا از بیماری. ، چهارم: یافتن مراد. ، پنجم: قوت و نیرومندی دین. ، ششم: گذاردن و برآورده شدن حاجت. ، هفتم: اجابت دعا. ، هشتم: علم و دانش.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
دیدن لوید درخواب، دلیل است بر خدمتکار خانه. اگر بیند که اصل لوید از مس است، دلیل است که آن خدمتکار جهود بود. اگر لوید را در خواب بزرگ و پاکیزه بیند، دلیل است که خدمتکارش مصلح بود. اگر لوید را کوچک بیند، دلیل است که خدمتکار او مفسد است. اگر بیند که لوید بشکست، دلیل که خدمتکار از وی جدا شود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب